همین حالا داشتم دوباره عکس های آرش در کسوف را می دیدم ، واقعا که نامی به غیر از وحشی نمی توانم روی این گروه پلیس نامرد! بگذارم. واقعا که گویا آقایان رده بالا دیگر برایشان اهمیت ندارد که این گونه برخوردها یشان در رسانه های دنیا پخش می شود و شاید هم با دنیا ساخته اند که این طور بی پروا دست به چنین اعمال وحشیانه ای می زنند. دلم نمی خواهد یک بار دیگرتصویر وحشی گری نامردها را ببینم به گمانم همین دوبار کافی ست.
همین چند ساعت پیش با یکی از دوستان گپ می زدیم درباره ی بگیرو ببندها و دستگیری روزنامه نگاران ودگر اندیشان و ... ناگهان هردوی ما به فکر رامین جهانبگلو افتادیم . گفتم حالا تصور کن که اینها چه بلایی این روزها سر او آورده اند و بعد بی اختیار گفتم حتما حالا او شرایط دشوارتری را می گذراند. و در سلولی که عرضش یک مترو طولش شاید به دو متر نرسد چه بلایی که بر سرش نمی آورند.
لحظه ای پشتم لرزید. و بی اختیار به فکر فرو رفتم. خوب می دانم این ها که روز روشن و در ملاء عام با زنان و دخترانمان چنین می کنند در خفا و در سلول انفرادی چه کارها که نمی کنند. چه بلایی این روزها سرش آورده اند ، کسی نمی داند . خانواده اش هم که گویا بسیار محتاط عمل می کنند و با کسی هیچ حرفی را در میان نمی گذارند. بی تقصیرند البته . به خانواده تمام کسانی که بازداشت (می ربایند)می کنند چنین توصیه هایی می کنند. جناب سخنگوی قوه قضاییه و وزیر دادناگستری هم که گفته همچنان پرونده اش در دست پررسی و مرحله تحقیقات (انفرادی ، شکنجه ، بازجویی های شبانه روزی و ...)است . امیدوارم که مقاوم باشد و ...
با این نوشته عباس معروفی بسیار موافقم: شکست
۲ نظر:
salam dadash...
age tonesti matlabe mano darbare haftetir bekhon
hashiesiah.blogfa.com
ارسال یک نظر