جمعه

سقوط هواپیمای خبرنگاران هم مثل جریان سقوط اتوبوس حامل نویسندگان بود؟

می دانستم و همین حالا هم می دانم که خاک مرده سرد است . می گویند نزدیکترین کسان آدمی هم پس از چند روز فراموشش می کنند وچقدراین حرف درست است. نمی خواهم از مرگ بنویسم ، دوست ندارم که این روزها که خودش پر است از بوی مرگ ، تازه ترش کنم این موضوع را.
اما هنوز چند ماهی بیش تر از مرگ بیش تر از 100 انسان نمی گذرد که خیلی هایشان هرکدام در نشریه ای یا یک خبرگزاری مشغول به کار بودند. یادم نمی رود آن خبر هولناک و گمان نمی کنم که تاریخ هم چنین حادثه ای را فراموش کند. چه قدر همه متاسف بودیم و چقدر به ما که همکارانمان را از دست داده بودیم سخت گذشت . هنوز چهره پر از اشک بچه های ایسنا و ... پیش چشمانم هست.نه غمنامه نمی خواستم بنویسم.و نمی نویسم.
ماجرا در زمان بدی اتفاق افتاد . درست روز 15 آذر ،روزی که قرار بود فردایش روز دانشجو باشد و کلی برنامه برایش تدارک دیده بودند همه. در همین حال هم ماجرای سندیکای کارگران شرکت واحد و سرکوب کارگران هم داشت به جاهای حساسی می رسید. می دانم همه بخوبی تاریخ ماجرا را بخاطر دارند، پس نیازی به تکرار زمانش نیست.
پس از ماجرای غم انگیز سقوط هواپیمای خبرنگاران و مرگ بیش از صد نفر از همکاران مطبوعاتی همه تحت تاثیر قرار گرفتیم و کمتر کسی بود که در این باره ننوشت چیزی. ودر همین زمان تا شاید نزدیک به 20 روز تمام اتفاقات کشور تحت تاثیر همین حادثه قرار گرفت و هیچ کداممان به مسایلی که رخ می داد یا می خواست که رخ دهد توجه و رغبتی نداشتیم. 16 آذر گذشت ، کارگران سرکوب شدند و ما همچنان غمزده بودیم.یعنی نمی توانستیم که متاسف نباشیم.
اما حالا چه ، وقتی سازمان قضایی نیروهای مسلح بیانیه اش را صادر کرده است و متهمان این حادثه را بدون ذکر نام حتی مقصر دانسته چرا هیچ کدام مان نباید به این مساله اعتراض کنیم. چرا باید به نامه پدر علی رضا افشار لینک ندهیم و بی تفاوت از کنارش بگذریم. چرا؟
چون ماجرا های دیگری پیش آمده ! چون دوستان زنده ی ما دربندند؟ چون صرف نمی کند تن مرده را در گور بلرزانیم؟
گمانم این نیست که دیگران را محاکمه کنم. اما کسانی بودند که به اشک خود در این ماجرا هایپرلینک داده بودند که خلق الله باور کنند چقدر متاسفند و می دانم که واقعا چنین بود.
وقتی نامه پدر افشار منتشر شد و دیدم که حتی نمایندگان سازمان هواپیمایی بین المللی (ایکائو) هم جعلی بوده اند چرا اصلا نباید فکر کنیم که دوستانمان قربانی یک بازی سیاسی و تغییر نقطه توجه رسانه ها شده باشند؟ چرا نباید چنین فکر کنیم؟
مگر اتوبوس نویسندگان که قرار بود مثلا به ارمنستان برود قرار نبود که سر از ته دره در بیاورد تا برخی مسایل تحت الشعاع قرار بگیرند. خب اگر نویسندگان سوار بر آن اتوبوس زنده نمانده بودند که هیچ کدام مان نمی دانستیم آنها قربانی شده اند . حالا از دوستان خبرنگارمان هم کسی زنده نمانده اما ما که هستیم. ما که ادعاهای زیادی داریم در هر وادی؟!
این روزها بیشتر وبلاگ ها تحت تاثیر تجمع مسالمت آمیز زنان و برخورد خشونت بار نیروهای امنیتی با آنهاست و همین طور دوستان و فعالانی که دربندند. اما گمان نمی کنم این دلیل باشد که علت مرگ دوستانمان را فراموش کنیم.
می توانیم در عین حال نگاهمان را به همه ی این مسایل گسترش دهیم.
گمانم که ما پس از این هم شاهد همچون ماجراهایی خواهیم شد ، پس چه بهتر که از پیش به فکرش باشیم.
اگر در این مسایل کنجکاو باشیم ،شاید از تکرارش جلوگیری کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: