راست می گوید این روزها آرام و قرار ندارم . نمی دانم چرا ؟ اما می دانم که راست می گوید. دلم اصلا نمی خواهد که به همه چیز فکر کنم و فکر .
دلم می خواهد که یک جایی کنار صنوبرهای بلند می نشستم و به بازیگوشی های سگم نگاه می کردم. شاید هم زمینی را شخم می زدم و غازها را می بردم تا حسابی بچرند! چه ایرادی دارد اصلا ؟ من همین طور زاده شده ام ، برای همین کار . برای کاشتن باقالی و تربچه ! خوبی دهقان زاده بودن ودهقان این است که مجبور نیست دروغ بگوید؛ کلاغ حیوان خوب و مهربانی است.
همین است که او می گوید و مطمئنم که راست می گوید. اصلا به من چه این همه ماجرا و ماجراجویی؟ باید بنشینم و حالش را ببریم! بعضی اوقات تعجب می کنم که چرا از این همه تجربیاتش استفاده نکرده و نکرده ام.
اصلا می خواهم بزودی بر زاویه دیدم یک فیلتر بسیار قوی و آبی بگذارم که تمام زشتی ها و بدی ها را هم خوب ببینم . به من چه که دنیا را چه می شود.
بعد از این که نظراتش را گفت و من هم که می بیند به کمال پذیرفتم شان ، به این نتیجه رسیده ام که او دکتر خوبی است ، چون بجای اینکه پس از بیماری داور تجویز کند ، پیشگیری را بهترین درمان می داند!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر