جمعه

ظلمی که از کودکی به ما می شد


ساعتی پیش با عزیزی تلفنی صحبت می کردم، حرف افتاد، رسیدم به کودکی هایمان، برایش تعریف کردم که گویا مرا هم در گهواره می خواباندند و برایش تعریف کردم؛ گهواره که چه عرض کنم؛ همان تابوت بگوییم بهتر است ، آنهم با دست و پای بسته، اصلن از روز اول ما را به اسیری به این دنیا آوردند انگار.
ما بچه های گیلانی یا بقولی "گیلک زاکان" از کودکی این رنج را (اسیری) همچون صلیبی کج تحمل کرده و بر دوش می کشیدیم واقعن و خداوند پدر این تمدن را نگاه دارد که مردم امروزه از روی چشم و هم چشمی هم که شده دیگر بچه های کوچک یا بهتر بگویم نوزادان را آن طور اسیر نمی کنند در یک تابوت چوبی و حالا دیگر براشان اتاق خواب و تخت خواب دو نفره و نازبالش و پستانک معطر و نرم و پوشک های رطوبت گیر و هزار وسیله آرایشی و آرامشی دیگر فراهم می کنند.
همان طور که در این تصویر مشاهده می فرمایید این بچه را به گهواره بسته اند، حالا گهواره ای که ماها را در آن می انداختند کمی رنگ و لعاب هم داشت و چندین منگوله قرمز هم آویزانش بود که به قول معروف گول زنک باشد و مشغولیت برانگیز. اما خب زندان و بند ، بند است دیگر، خوشگل و زشت اش توفیری ندارد.
روایت است که بنده را هم همین گونه به تخت گهواره می بستند و برای ساکت کردنم یک پستانک لاستیکی( واقعن لاستیکی مثل چسب لاستیکی تویوپ دوچرخه) صورتی رنگ معروف به "چوچو" را می چپاندند توی دهنم تا نق و نوق هم نکنم و هر از گاهی هم کسی اگر مسیرش از کنار گهواره این جانب می گذشت یک تکانی هم به تخت شکنجه ما می داد تا مثلن تابی خورده باشیم در شرجی شمال و کیفی کرده باشیم.
حالا که فکر می کنم می بینم واقعن جنایت است از نوزادی دست و پای بچه را می بیندند آنهم به محکم ترین شکل ممکن، به آلت تناسلی اش اگر پسر باشد دودولش را می کنند توی قیف و اگر دختر باشد گمانم.. (نمی دانم چه می کنند) و زیر کون مبارک هم یک لگن رویی یا همان آلومنیومی تعبیه شده(در بعض موارد سفالی هم بود) و چوچو هم عمومن از سقف گهواره با یک نخ آویزان بود تا به زمین نیفتند و در فاصله دهن و هوا بچرخد یا در دهن قرار بگیرد و یا در سایر مواقع هم آویزان باشد و بچه های بیچاره در حسرت یک پستان پر شیر و گرم ، حتا دستشان به آن چوچوی لاستیکی بی مزه ، بی احساس و بی حرارت هم نرسد. بعد ساعت ها باید به همان ترتیب و روبه بالا بخوابند و با چشم شان اطراف را نگاه کنند و به اهالی خانه توی دلشان فحش خار و مادر بدهند، اما دریغ از یک منجی. دریغ. و تنها زمانی این شکنجه به پایان می رسید که اطرافیان را با بوی نامطبوع و خرابکاری های بچگانه ناخرسند کرده باشی،آن هم پس از ساعت ها که پدر کون و دودول خودت درآمد و تمام زیر شکمت از اسید شاش سوخت و طاول زد.
حالا دیگر نسل گهواره ها فکر کنم ور افتاده باشد اما گمانم هنوز در بعضی از جاها که زن ها هم دوشادوش مردان کار می کنند برای لقمه ای نان و خرج زندگی، کودکان را همان طور به اسیری می گیریند. قسم می خورم اگر روزی دستم به دهنم برسد و حالا نه این که به پست و مقامی برسم ، نه، اگر مثلن بیلت قرعه کشی ام برنده شود یک بنیاد حمایت از کودکان ترتیب می دهم به چه بزرگی و گهواره را هم به عنوان یک مظهر شکنجه معرفی می کنم ، از همه کودکانی هم که در گهواره اسیر بوده اند و این شکنجه سخت و طاقت فرسا را تحمل کرده اند هم دلجویی می کنم.
واقعن نمی دانم بعضی از این شاعرهای در پیتی چه تقدسی و محبتی در این گهواره دیده اند که هی گهواره گهواره کرده و می کنند. این ها را اصلن باید گرفت خواباند و ساعت ها بست به این تخت گهواره ببینم بازهم در مدحش شعر می گویند؟!

پس نوشت: تا یادم نرفته بگویم یکی از دلایلی که پس کله ما گیلک ها تخت است همین گهواره است و از بس که مارا اینگونه شکنجه کرده اند و روبه بالا خوابانده اند پس کله مان تخت شده

پسا پس نوشت: اما این را هم بگویم که محدودیت ،ابتکار و پیشرفت هم به دنبال دارد. ما از بس که بسته بوده ایم در این چار پنج سال اول زندگی ، مجبورن به کودکانی متفکر بدل شدیم که تمام رفتار و کردار و گفتار بزرگترها را بهتر از خودشان آنالیز می کردیم واصولن در سرزمین ما بسته به فرهنگ خانواده و سطح فکرشان (و البته گهواره) کودکانشان هم روشنفکر تر و تحلیلگر تر رشد می کردند، و البته ماهی سفید هم بی تاثیر نبود و نیست.


دوشنبه

کارگران مشغول کارند!

بزودی در این مکان ، با تغییر کاربری وبلاگی دیگر نصب می شود، درحال حاضر هم کارگران مشغول عوض کردن قالب هستند.

پس نوشت: کار قابل و جابجا کردن بند و بساط این جا هنوز کار داره ولی خب تا اندازه ای فک کنم تکمیلش کردم، البته خب قالب آماده بود اما مجبور بودم در سایزها و رنگ هاش و همینطور ستون بندی هاش دست ببرم تا بتونم به اون فضایی که دلم می خواست برسم، هر چند هنوز هم اون طوری نشده و احساس می کنم که کمی شلوغ شده ، چه می دانم شاید برای سفیدی بیش از حدش باشد که رنگ ها و عکس ها بیشتر به چشم می آیند بهرحال ، پس از این هم سعی می کنم کم کم رویش کار کنم، هدف تغییر بود که فعلن تا یک جایی پیش رفتم. حالا از این به بعد مرتب و دوباره می نویسم