سه‌شنبه

این روزهای من به زبان بیژن جلالی

تو همراه دست های من هستی
که می نویسد
و همراه چشم های من هستی
که می بیند
تو پشت کاغذ سفید هستی
که انتظار می کشد
تو پشت کلمات شعر من هستی
که از تو می گوید

بیژن جلالی

پس نوشت : پیش از این همه نوشته ام که چه قدر بیژن جلالی و شعرهاش را دوست دارم ولی هر از گاهی احساس می کنم که به خواندنش نیاز دارم

پسا پس نوشت: این هم وصف حال است از زبان بیژن:

روزی همه خواهند دوید
و خواهند پرسید
او کجاست او کجاست
و جواب خواهد شد
او مرده است او مرده است

در همین باره از چشم هایش:
اگر کسی مرا خواست
نمی رفتم اگر...
مناسبت نمی خواهد یاد یک شاعر
زندگی این است؟!
بیژن جلالی و تماشای باران ها

هیچ نظری موجود نیست: