بعضی وقت ها چقدر دلتنگ کسانی می شوم که دوستشان دارم، زمستان که می شود ، روزها و شب های سرد، خیلی سرد، بیشتر به فکرشان می افتم. یعنی دوست دارم که مثلن همه دور هم باشیم، از هر دری گپی بزنیم ، چای بخوریم و گاهی سیگاری دود کنیم. نمی دانم این حس را شما هم دارید یا نه؟
از پریروز تا بحال همش به کسانی که توی زندگی همراهم بوده اند و دوست ، مدام فکر می کنم. گاهی قدیمی ها و گاهی حتی دوستان تازه. مثلن برای خواهرانم دلتنگ بودم، دوست داشتم همه شان پیش من بودند و من گاهی سرم را روی زانوانشان می گذاشتم. برایم حرف می زدند از همه فامیل و آشنایان.
برای پدرم و برادرم هم همین طوردلتنگم. دلم می خواست توی این هوای سرد سرد زمستانی ، پدر و برادرم پیشم بودند تا پدرم با آن صدای بم و زنگ دارش که دیوارها را به لرزه در می آورد ، نقل گذشته ها را می گفت و برادرم هم گاهی به حرف هایش لبخندی می زد. دوست داشتم کوچک بودم و روی شانه های برادرم می نشستم و برایش مثل قدیم ها سرود "کارگران ، برزگران متحد شوید" می خواندم ، اما حیف که قدم نزدیک یک متر و نود شده و وزنم هم هی شصت و خرده ای، تازه سنم هم از سی و یک گذشته لامذهب.
دوست داشتم همین دیروز که جمعه بود روی ایوان خانه نشسته باشم توی این هوای سرد تا آقا دایی ام مثل هر جمعه با کلی خوردنی خوشمزه به خانه مان بیاید، بعد بگوید :"هوس قیمه کرده بودم، گفتم گوشت بگیرم شما درست کنید دورهم بخوریم." و بعد راجع به بازی سپیدرود رشت و ملوان بندر انزلی با برادرم حرف بزند.
دوست داشتم و همین حالا هم که درست مثل برادر دیگرم برای خودم لحاف و متکای مخصوص داشته باشم . می دانم که دارم ولی می خواهم تمام مثل متکا و لحاف او باشد. آن قدر زمستان ها با آن لحاف و متکا خواب می چسبد، مخصوص وقتی که همه دور هم باشیم.
چقدر زمستان ها ، آدمی را دلتنگ می کند. چرا؟ نمی دانم چرا توی هیچ زمستانی یاد مادرم نمی افتم، یاد باقی مردگان چرا. یاد کسانی که دوستشان داشتم و حالا نیستند. اصلن زمستان این خاصیت را دارد که نمی توانی تنهایی توی یک اتاق گرم بنشینی. باید حتی اگر نمی توانی دوستان و فامیلت را دور خودت جمع کنی ، یادشان باشی و همین طور فکر کنی و فکرشان باشی. فکر همه .
این جا که من هستم گاهی دسته دسته غازهای وحشی ، هر شب با سرو صدای زیاد از این طرف به آنطرف می روند و از دریاچه به رودخانه و بالعکس. هر بار که صدایشان را می شنوم ، هوس می کنم با پدرم رفته باشیم به نمای ** عموهایم . آرام و بی صدا توی آن هوای سرد منتظر همین غازها باشیم تا بیایند و من از ترس این که فراری شان بدهم ، نفس هم نکشم. بعد عمو ها نماخال ** را بکشند و غاز یا مرغابی سهم برادر بزرگشان که پدرم باشد را بدهند به دستان من.
باور کنید من اصلن رابطه صمیمی با پسردایی هایم ندارم ولی همین زمستان مرا به یاد یکی از آنها می اندازد که هر زمستان برایمان کلی پرنده کوچک که خودش شکار کرده بود می آورد . و من خوشحال از واویشکایی** که با گوشتشان خواهم خورد ، چاقترها را یک نگاهی می کردم که نپرسید. چقدر سعی کردم مثل او شکارچی خوبی باشم ولی اعتراف می کنم هیچ وقت نتوانستم.
خاصیت زمستان این طور است گویا. باور کنید حالا که نه مدرسه ای درکار است و نه تعطیلی ، بازهم باریدن برف مرا خوشحال می کند، فکر می کنم که مثلن اگرهر چه بیشتر برف ببارد بهتر است و فردا هم حتمن تعطیل. می دانم که تعطیلی درکار نیست ولی دوست دارم این طور فکر کنم با ذوقی کودکانه.
خب آدمی است دیگر فکر می کند برای خودش ، آنهم فکر های این طوری؟ مثلن همین دم غروبی نور چراغ را آن قدر کم سو کردم که مثلن بشود مثل نور چراغ چهل وات اتاق بابابزرگم . درست همان طور شد ولی صندوق های چوبی پر از برنج ، پشتی ها، منقل پراز بور و بابابزرگ و مادر بزرگ و پدرم نبودند. البته یک فرق دیگر هم داشت این جا و آن که خانه آن قدر گرم نبود که اتاق بابا بزرگ.
زمستان است دیگر، آدم را هوایی می کند و پرچانه ، آن هم توی این زمستان. نتیجه می شود این که حالا من بنشینم و از چیزهایی بنویسم که فقط به خودم مربوط است و شما از آن ها بی خبر. ولش کنید.
** نما: محلی است که کشاورزان برای شکار مرغابی ها ی وحشی در مزارع برنج گیلان و بخش هایی از مازندران درست می کنند. به این صورت که چند مزرعه برنج را پر از آب کرده و در دو یا سه طرف این آبگیر کومه هایی درست می کنند. بعد در داخل آب تورهایی را با دو سر چوبی در آب می کارند و با طناب داخل کومه ها می برند. برای شکار مرغابی کشاورزان اردک و غازهای اهلی را توی کومه ها و بخشی را هم توی آب رها می کنند تا مرغابی ها به خیال آنها به مزرعه پر آب بیایند تا نمابر آنها را شکار کند.
** نماخال: توری است که در نما برای شکار مرغابی ها استفاده می شود. نماخال چند نوع است که یکی از انواع آن را برای بچه ها و نوجوانان با چوب نرمی به طول دو یا سه متر به صورت نیم دایره و همان مقدار تور درست می کنند ، که برای شکار پرندگان کوچک استفاده می شود، اما واژه ای که در متن استفاده کردم همان نماخال اصلی با تورهای بلند و بیشتر از شش متری است که در نما برای شکار مرغابی یا غاز وحشی استفاده می شود.
** واویشکا: نوعی غذا در شمال ایران بخصوص گیلان. این غذا را با گوشت قرمز و یا گوشت پرندگان ، گوجه ، پیاز و ادویه جات مخصوص درست می کنند. واویشکا گاهی می تواند ترش هم باشد که آشپز می تواند از ربع آلوچه یا انار ویا دانه های انار ترش استفاده کند.
از پریروز تا بحال همش به کسانی که توی زندگی همراهم بوده اند و دوست ، مدام فکر می کنم. گاهی قدیمی ها و گاهی حتی دوستان تازه. مثلن برای خواهرانم دلتنگ بودم، دوست داشتم همه شان پیش من بودند و من گاهی سرم را روی زانوانشان می گذاشتم. برایم حرف می زدند از همه فامیل و آشنایان.
برای پدرم و برادرم هم همین طوردلتنگم. دلم می خواست توی این هوای سرد سرد زمستانی ، پدر و برادرم پیشم بودند تا پدرم با آن صدای بم و زنگ دارش که دیوارها را به لرزه در می آورد ، نقل گذشته ها را می گفت و برادرم هم گاهی به حرف هایش لبخندی می زد. دوست داشتم کوچک بودم و روی شانه های برادرم می نشستم و برایش مثل قدیم ها سرود "کارگران ، برزگران متحد شوید" می خواندم ، اما حیف که قدم نزدیک یک متر و نود شده و وزنم هم هی شصت و خرده ای، تازه سنم هم از سی و یک گذشته لامذهب.
دوست داشتم همین دیروز که جمعه بود روی ایوان خانه نشسته باشم توی این هوای سرد تا آقا دایی ام مثل هر جمعه با کلی خوردنی خوشمزه به خانه مان بیاید، بعد بگوید :"هوس قیمه کرده بودم، گفتم گوشت بگیرم شما درست کنید دورهم بخوریم." و بعد راجع به بازی سپیدرود رشت و ملوان بندر انزلی با برادرم حرف بزند.
دوست داشتم و همین حالا هم که درست مثل برادر دیگرم برای خودم لحاف و متکای مخصوص داشته باشم . می دانم که دارم ولی می خواهم تمام مثل متکا و لحاف او باشد. آن قدر زمستان ها با آن لحاف و متکا خواب می چسبد، مخصوص وقتی که همه دور هم باشیم.
چقدر زمستان ها ، آدمی را دلتنگ می کند. چرا؟ نمی دانم چرا توی هیچ زمستانی یاد مادرم نمی افتم، یاد باقی مردگان چرا. یاد کسانی که دوستشان داشتم و حالا نیستند. اصلن زمستان این خاصیت را دارد که نمی توانی تنهایی توی یک اتاق گرم بنشینی. باید حتی اگر نمی توانی دوستان و فامیلت را دور خودت جمع کنی ، یادشان باشی و همین طور فکر کنی و فکرشان باشی. فکر همه .
این جا که من هستم گاهی دسته دسته غازهای وحشی ، هر شب با سرو صدای زیاد از این طرف به آنطرف می روند و از دریاچه به رودخانه و بالعکس. هر بار که صدایشان را می شنوم ، هوس می کنم با پدرم رفته باشیم به نمای ** عموهایم . آرام و بی صدا توی آن هوای سرد منتظر همین غازها باشیم تا بیایند و من از ترس این که فراری شان بدهم ، نفس هم نکشم. بعد عمو ها نماخال ** را بکشند و غاز یا مرغابی سهم برادر بزرگشان که پدرم باشد را بدهند به دستان من.
باور کنید من اصلن رابطه صمیمی با پسردایی هایم ندارم ولی همین زمستان مرا به یاد یکی از آنها می اندازد که هر زمستان برایمان کلی پرنده کوچک که خودش شکار کرده بود می آورد . و من خوشحال از واویشکایی** که با گوشتشان خواهم خورد ، چاقترها را یک نگاهی می کردم که نپرسید. چقدر سعی کردم مثل او شکارچی خوبی باشم ولی اعتراف می کنم هیچ وقت نتوانستم.
خاصیت زمستان این طور است گویا. باور کنید حالا که نه مدرسه ای درکار است و نه تعطیلی ، بازهم باریدن برف مرا خوشحال می کند، فکر می کنم که مثلن اگرهر چه بیشتر برف ببارد بهتر است و فردا هم حتمن تعطیل. می دانم که تعطیلی درکار نیست ولی دوست دارم این طور فکر کنم با ذوقی کودکانه.
خب آدمی است دیگر فکر می کند برای خودش ، آنهم فکر های این طوری؟ مثلن همین دم غروبی نور چراغ را آن قدر کم سو کردم که مثلن بشود مثل نور چراغ چهل وات اتاق بابابزرگم . درست همان طور شد ولی صندوق های چوبی پر از برنج ، پشتی ها، منقل پراز بور و بابابزرگ و مادر بزرگ و پدرم نبودند. البته یک فرق دیگر هم داشت این جا و آن که خانه آن قدر گرم نبود که اتاق بابا بزرگ.
زمستان است دیگر، آدم را هوایی می کند و پرچانه ، آن هم توی این زمستان. نتیجه می شود این که حالا من بنشینم و از چیزهایی بنویسم که فقط به خودم مربوط است و شما از آن ها بی خبر. ولش کنید.
** نما: محلی است که کشاورزان برای شکار مرغابی ها ی وحشی در مزارع برنج گیلان و بخش هایی از مازندران درست می کنند. به این صورت که چند مزرعه برنج را پر از آب کرده و در دو یا سه طرف این آبگیر کومه هایی درست می کنند. بعد در داخل آب تورهایی را با دو سر چوبی در آب می کارند و با طناب داخل کومه ها می برند. برای شکار مرغابی کشاورزان اردک و غازهای اهلی را توی کومه ها و بخشی را هم توی آب رها می کنند تا مرغابی ها به خیال آنها به مزرعه پر آب بیایند تا نمابر آنها را شکار کند.
** نماخال: توری است که در نما برای شکار مرغابی ها استفاده می شود. نماخال چند نوع است که یکی از انواع آن را برای بچه ها و نوجوانان با چوب نرمی به طول دو یا سه متر به صورت نیم دایره و همان مقدار تور درست می کنند ، که برای شکار پرندگان کوچک استفاده می شود، اما واژه ای که در متن استفاده کردم همان نماخال اصلی با تورهای بلند و بیشتر از شش متری است که در نما برای شکار مرغابی یا غاز وحشی استفاده می شود.
** واویشکا: نوعی غذا در شمال ایران بخصوص گیلان. این غذا را با گوشت قرمز و یا گوشت پرندگان ، گوجه ، پیاز و ادویه جات مخصوص درست می کنند. واویشکا گاهی می تواند ترش هم باشد که آشپز می تواند از ربع آلوچه یا انار ویا دانه های انار ترش استفاده کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر