شنبه

همین جوری!!!

همین حالا داشتم به این فکر می کردم که ما آدم ها چقدر راحت درباره همدیگر فکر و یا قضاوت می کنیم. بدون آن که طرف مقابلمان را درست شناخته باشیم، یا از دلایلش برای هر کاری باخبر باشیم به راحتی برایش حکم صادر می کنیم و این میان چقدر خودمان را در مقام حق ، صاحب حق و یا کسی که از همه چیز به خوبی آگاه و با خبر است صاحب رای می دانیم.
من خودم آن قدر این طور قضاوت کرده ام که شمارش از دست حافظه ام در رفته است. این را با صداقت می گویم و شما هم نگویید که چون خودت این طور بوده ای نباید فکر کنی که دیگران هم همین طورند. کمی صادق باشیم. همه ما بارها مرتکب این نوع قضاوت شده ایم. درباره ی آدم های مختلف در شرایط مختلف. قبول کنید که این طور است.
اصلن حتی اگر به این فکر کنیم که مثلن دلایل عملی که باعث شده تا ما درباره کسی قضاوت کرده وحکم صادر کنیم را از زبان خود شخص مرتکب هم شنیده باشیم بازهم این نمی تواند قطعییت داشته باشد که ما همه چیز را می دانیم . پس قضاوت و حکم مان درست و عادلانه نیست.
گاهی می شود که آدمی نمی تواند تمام دلایلش را برای انجام یک عمل، صادقانه بگوید. گاهی پیش می آید که شرایطش مهیا نیست. گاهی می شود که شرایط مناسب است اما شنونده های آن دلایل ،شرایط مناسبی ندارند یا اصلن برای شنیدن آن دلایل مناسب نیستند. گاهی هم می تواند عمل انجام شده از نظر خیلی ها ، عمل درست و قابل درکی نباشد تا چه برسیم به دلایل انجامش.
این ها همه برایم یادآوری می کنند که با قطعیت نمی توانم درباره ی آدم های دور و برمان قضاوت کنم. حتی ممکن است توی نظر نسبی ام درباره ی یک شخص هم دچار اشتباه بشوم . خب این سوال هم برایم پیش می آید که این طوری آدم نمی تواند درباره هیچ کس و هیچ چیزی نظری داشته باشد یا اصلن تصمیم درستی در قبال دیگران و رابطه با آنها بگیرد!؟ می تواند؟
اصلن چطور می توانیم با دیگران ارتباط داشته باشیم اما درباره شان قضاوت نکرده و حکم صادر نکنیم؟ این مساله آیا شدنی است؟
بدون شک وقتی که درباره دیگران قضاوت کرده و حکم صادر می کنیم و حتی این حکم یا قضاوت را پیش دیگران برزبان می آوریم هیچ گاه در این باره فکر نمی کنیم که کارمان درست بوده است یا نه؟ اما وقتی که دیگران در باره ی خود ما قضاوت کرده و حکم صادر می کنند و این را می توانیم از نوع رفتار و گفتارشان بفهمیم آن وقت است که به این مساله فکر می کنیم که چطور توانسته اند در باره ی ما چنین قضاوتی بکنند یا چنین حکمی صادر کنند و چنین رفتاری داشته باشند. کمی بعد تر هم به این مساله فکر می کنیم که خودمان چقدر درباره دیگران قضاوت کرده و حکم ناعادلانه و نادرست صادر کرده ایم.
خب چطور می شود به یک نتیجه درست درباره رفتار یا عمل کسی رسید بدون این که قضاوتی درباره آن عمل و یا آن شخص کرد؟ اصلن نتیجه ای در بر خواهد داشت؟ این مساله آیا شدنی است؟
اصلن باید قضاوت کرد؟، حکم صادر کرد؟ یا اصلن باید نتیجه گرفت؟
برایم تنها چیزی که می تواند درست باشد روایت حال همان ماجرا ، یا شخص و یا اتفاق است. تنها روایت . همراه با بسیاری احتمالات که می تواند درست نباشد یا باشد ، با نگاهی به گذشته اما بدون هر گونه ربطی به حال . همین .
این جاست که برایم اهمیت روایت ، رخ نمایی می کند. روایت صادقانه به همراه زمان می توانند نتیجه ی بسیاری از قضاوت های ما را آشکار کنند.
شاید بسیاری از قضاوت های ما درباره یکدیگر اشتباه و شاید هم درست باشد. اما فقط شاید.

هیچ نظری موجود نیست: