جمعه

حواست هست؟

نشون به اون نشون که دیروز ازت یک استکان کشک خواستم ،ندادی، امروز یک من کره بفرست برام!!!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام عزیزم.چطوری؟؟؟ممنونم بابت پیام قشنگت.آره منم خیلی دلم می خواست اول باهم بریم مغازه حسین فالوده ای تو قلعه گبری یه فالوده بخوریم .بعدش بریم مغازه ابولفضل کثافت یه فلافل بخوریم.بعد بریم مغازه مشت عباس قرص اسهال بخریم و بعد بریم خونه هد بزنیم.بعد تو تو دروازه واستی و برای گرفتن ضربه هد من شیرجه بزنی شیشه رو بشکنی و بعد از ترس بابا زود زود بگیریم بخوابیم...
خیلی مخلصم.ایشالله میام اونجا میبینمت.خیلی مواظب خودت باش.بهرنگ فری هم از بوشهر اومده مرخصی تا 20 فروردین هست.وقت کردی زنگ بزن باهاش حرف بزن دوست داره باهات حرف بزنه.
سلام برسون.دوستت دارم.مواظب خودت باش.

بهرام رفیعی گفت...

بهنام عزیز
به قول بچه ها گفتنی ؛ نوکرت برم.
آره خدایی چه حالی می داد.یادته با دماغ رفتم تو شیشه ی شاخه نبات، چقدر خندیدیم، دماغم شده بود عین توپ بسکتبال و هی رشد می کرد.قرص اسهال گفتی خدایی از خنده مردم.شیشه شکستنم حال می دادا. یادش بخیر.
آره عزیز ایشالا هر چه زودتر ببینم همدیگر و یه ذره بخندیم که کمبود خنده داره خفم می کنه. به بهرنگ فری هم سلام برسون، حتمن زنگ می زنم گپ بزنیم باهم.
دوستتان دارم