نم نم باران می بارد و برگ های تازه زردو سرخ شده ی درختان سیب را شفاف ترمی کند. گفتم سیب، درختان بی شمار سیبی که میوه شان کلاغ نیست ، این روزها سیب های سرخ را گذاشته اند دم دست بچه های بازیگوش و سیب پرست. همین چند دقیقه پیش بچگی کردم و سیب خیسی را از درخت چیدم. چه لذتی دارد سیب چیدن .آنهم سیب خیس از باران را.
پاییز را دوست دارم ، با این که متولد برج سرطانم و در عطش تیرماه به دنیا آمده ام ، نمی دانم چرا با پاییز احساس نزدیکی بیشتری می کنم. شاید بخاطر درختان و طبیعت پاییز است. راستش از بی برگ و بار شدن درختان ، از برهنگی شان خوشم می آید. یک جوری احساس می کنم طبیعت دور و برم در پاییز بی ریا تر می شود. درختها رنگ واقعی شان را نشان می دهند .آسمان از ابرهای خاکستری آبستن پر می شود و ساختمان های بلند و کوتاه که خودشان را به طبیعت تحمیل کرده اند، خانه ها با بام های سفالی قرمز همه و همه رنگ خود خودشان می شوند.
هنوز نم نم باران می بارد. و من با خودم حرف می زنم ، با شما . خوب است همین . انگار زیر یک سقفیم و در یک اتاق .ما با همیم و پاییز آن بیرون آرام آرام زیر باران راه می رود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر