سه‌شنبه

من و چهار نفر به اسم عباس حبیبی

با اولین کسی که اسم عباس حبیبی داشت ، تلفنی آشنا شدم و مکالمه کوتاهی با او داشتم. بعد برای اولین بار در سالن پروازهای داخلی فرودگاه مهرآباد دیدمش. این عباس حبیبی روزنامه نگار بود و ما با هم برای دیدن نمایش های جشنواره تئاتر به کرمان رفتیم. این عباس حبیبی آدم خوش سفری بود و کلی کیف کردیم با او در کرمان .البته او هواپیما سواری را دوست ندارد ، اما این لطمه ای به خوش سفر بودنش نمی زند.
عباس حبیبی دومی که شناختم ، بازیگر تئاتر بود. یادم می آید سر تمرین نمایش دن کیشوت به کارگردانی اصغر دشتی بود که دیدمش . برای دیدن او و محمد بهرامی عزیز ، مرد محبوب تئاتر ایران به پارک دانشجو رفته بودم. از آشنایی با این عباس هم خشنودم و البته آن روز خیلی هم خندیدم.
با سومین عباس حبیبی رفیقم. او یکی از دوستان خوب من است که هر چند کوتاه و دیر به دیر به من سر می زد ، اما اوقات خوبی در تحریریه روزنامه با هم سیگار می کشیدیم و قهوه می خوردیم . این عباس حبیبی را هم خیلی دوست دارم . حرف هایش برایم همیشه قوت قلب بوده و هست.
چهارمین عباس حبیبی که شناختم ، بلاگر است. البته او به شیوه ای خاص وبلاگ می نویسد ، اما زیبا و جاندار. وقتی وارد وبلاگش می شوم از مرده نگاری هایش لذت می برم. مدت زیادی نیست که این عباس حبیبی را می شناسم اما احساس می کنم که سالهاست با او زندگی کرده ام.
این عباس حبیبی بلاگر که تازه آشناست، یک جوری با تمام عباس حبیبی ها فرق دارد. حرف هایش بد جوری حقیقت دارد ، هر چند که تلخ است. دوست داشتم این چهار عباس حبیبی را همین حالا به شما معرفی کنم.
راستی شما هم دور وبرتان از این دوستان مشترک دارید؟

این هم وبلاگ عباس حبیبی بلاگر

هیچ نظری موجود نیست: