سه‌شنبه

این از اثرات اتاق معجزه است

چهار سال پیش در یکی از شب ها ( آخرای شهریور 83)که خودم را برای بستن صفحه آخر روزنامه اعتماد آماده می کردم زنگ تلفن به صدا در آمد و من بی خیال خواستم که به سمت صفحه بندی بروم اما همکاری که پشت میزمان نشسته بود گفت که تلفن ترا می خواهد. آن وقت شهرام بازداشت شده بود و من حال چندان مناسبی نداشتم و همه چیز را امنیتی می دیدم. به دوستمان گفتم بگو نیست ، اما اوگفت شخص پشت خط می گوید از دوستان است و اصرار دارد با تو حرف بزند. گوشی را گرفتم ، دوستی که ریاست یکی از بیمارستان های تهران را داشت پشت خط بود، بعد از سلام و احوال پرسی گفت برایت خبرمهمی دارم. گفتم حالا که مهم است بهتر است پشت همین تلفن عمومی روزنامه بگویید! و گفت . این دوست مهربان که هر جا هست همیشه به سلامت باشد گفت که شخصی را به یکی از بیمارستان ها برده اند که می گویند سکته قلبی کرده اما آثار ضرب و شتم و کبودی بر گردن و پشت و قفسه سینه اش وجود دارد و حالش هم وخیم است و در سی سی یو بستری شده . گفتم خب حتمن دعوایی چیزی کرده اما صفحه حوادث بسته شده و تازه هر روز بچه های سرویس حوادث کلی از قتل و جنایت خبر دارند ضرب و شتم ، کبودی وسکته که چیزی نیست. اما ایشان گفت که نه، این شخص را مامورانی همراهی می کنند که ویژه (بخوانید امنیتی ) هستند و این شخص هم یک کارگردان سینما و رییس هیات مدیره خانه سینماست(ابولحسن داودی).
به قول بچه ها دوزاری ام افتاد. خبرش را رسمی غیر رسمی شنیده بودم که بعد از جشن خانه سینما برخی از اعضای هیات مدیره را احضار وبازداشت کرده اند و اتفاقن این گزارش را هم در این باره کار کرده بودیم توی روزنامه، خلاصه این که موضوع را به سردبیر خبر دادم و از او خواستم که گزارشی در این باره بنویسم و بگذاریمش توی صفحه.
بعد از موافقت مسولان روزنامه یک گزارش کوتاه نوشتم و گمان می کنم توی صفحه یک روزنامه هم گزارش را به عنوان اولین روزنامه کار کردیم.(البته خبرگزاری ایسنا هم همان وقت خبری از تجمع برخی سینماگران در جلوی در بیمارستان منتشر کرد) فرداش هم با یکی از پزشکان همان بیمارستان که دوست مشترک مان معرفی کرده بود تماس گرفتم و از شرایط آقای ابولحسن داودی و دیگر کسانی که بازداشت شده بودند گزارشی نوشتم. تا وقتی که وضعیت ایشان وخیم بود دیگر اعضای خانه سینما هم پس از این که بازداشت شده بودند گویا با سپردن وثیقه و دخالت آقای خاتمی و وزیر وقت ارشاد(احمد مسجد جامعی) موقتی آزاد شده بودند. اما آن چه که معلوم بود این بود که پرونده تشکیل شده و پروژه دیگری کلید خورده و گذر کارگردانان و اعضای هیات مدیره خانه سینما هم پس از منتقدان سینمایی و فعالان اینترنتی و وبلاگ نویسان به همان جایی افتاده بود که شهرام پیش از بازداشتش آنجا را اتاق معجزه خوانده بود.
این ها را نوشتم برای این که وقتی امروز نامه ی ابولحسن داودی به منتقدان دیدار سینماگران با احمدی نژاد را خواندم برایم اصلن جای سوال نبود که توی اسامی کارگردانان اسم کسی مثل ابولحسن داودی را کنار اسم کسانی مثل ضیاالدین دری ، جمال شورجه ، جواد شمقدری و یا فرج الله سلحشور ببینم.حتا برایم عجیب نبود وقتی دیدم کسی مثل مجید مجیدی از این جلسه و بانیان برگزاری آن انتقاد کرده و گفته این طوی احساس بازیچه بودن می کنم یا اما داودی همچنان از خوبی ها و فایده های دیدار با رییس جمهور می گوید و از ایشان حمایت می کند.
این موضع گیری ابولحسن داودی را بگذارید به حساب اثرات اتاق معجزه. حتا اگر فردا روزی خود داودی را دیدید و از او در این باره پرسیدید و او این مساله را تکذیب کرد باز هم آن را بگذارید به همان حساب.
در این شک نکنید کسانی که روزی قربانی یک پروژه امنیتی شده اند بعدها تحت فشار قرار نگیرند و از آن ها انتظاری نباشد. اصلن یک پای ثابت و دلیل این گونه بازداشت ها گرفتن آتو و خواباندن قربانیان در آب نمک برای روز مبادا است. به قول حاجی های این پروژه ها توی زندگی هر کسی یک سوراخی پیدا می شود که روزی کار دست آدم بدهد. اصلن قصدم از نوشتن این پست خدای ناکرده تخریب ابولحسن داودی نیست ، بلکه نظرم این است که حضورش در این جلسه و موضع گیری اش پس از آن را باید بگذاریم به حساب فشار هایی که تحمل کرده ، هر چه باشد او دم دست تربوده و مثل خیلی از کارگردانان بزرگی که توی این جلسه شرکت نکردند طرفداران پر جنب و جوشی ندارد.

درهمین باره:

یک جلسه "خیلی دیر"

خاطره ای از قاضی مقدس( البته وسط این مقاله به ماجرای بازداشت سینماگران ربط دارد اما خواندن کل این نوشته هم خالی از لطف نیست)
چند و چونی پیرامون جشن خانه سینما ( نوشته حسین پاکدل برای کسانی که در جریان نبودند)

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام حضرت دایی حالتون چطوره کیارشم حال دایی شهرام و زن دایی چطوره؟ شروین وشیلا وشیدا خوبن ؟ ببخشید این چند وقته نبودم ! اخه اینترنتم قطع بود .خلاصه همه سلام میرسونن،فعلا،

چاکره دایی کچل خود نیز هستیم ،شناختی ؟ شاهینم

ها ها ها ها !!! تعجب نکن ،کرج دانشجو ام ،ترم دوم الکترنیک،الان شیش ماهه مزاحم خاله اینام ، خوبی ؟ دایی شهرام اینا چطورن ؟بچه ها سر حالن؟ دیدیشون از طرف من ببوسشون، به شروینم بگو خیلی خیلی خیلی دلم براش تنگ شده ، به خدا ،چند وقت پیش بود چند شب پشت سر هم خوابشو میدیدم که اومده پیشم ،نصف شب چشام پره اشک میشد ،ولی اینارو بهش نگو ممکن دلتنگی کنه ،ولی بهش بگو همیشه به یادشم ،یعنی به یاد همتون . تونستی چندتا عکستونو بزار رو وبلاگت دانلود کنیم.

دوست دارم ،قربونت،روزگار خوش

بهرام رفیعی گفت...

کیارش و شاهین عزیز
خیلی خوشحال شدم که سری به این جا می زنید، من هم خوبم . به روی چشم شاهین خان حتمن عکس هم می گذارم. کیارش خان،بهانه نیار.
امیدوارم که هرچه زودتر بتونیم بازم همدیگر را ببینیم. خیلی دوستتان دارم و می بوسمتان.