سه‌شنبه

کار دل را تنها دست می کند

راستش حالا دیگر مدتی هست که اینجا را راه انداخته ام ولی نمی دانم چرا خیلی برایم سخت است که اینجا بنویسم . یعنی یک مقداری از این یبوست نوشتن برمی گردد به امکاناتی که می خواستم و بلد نیستم تا در بلاگر راه بیاندازم حالا سعی می کنم که خودم رابیشتر وقف بدهم با این محیط جدید. بهر حال ولی احساس می کنم که کم کم عادت می کنم به این وبلاگ . البته این میان تعطیلات عید نوروز هم برایم کمی عذاب آوربود. چرا که امسال برایم رنگ و بویی دیگر داشت. خوش که نه اما طور دیگری بود که به این هم باید کم کم تجربه و هم عادت کنم.زندگی است دیگر درست مثل سکه ای است که وقتی به هوا پرتاب می شود هزار چرخ می زند و از این رو به آن رو می شود
زندگی
تمام راه را دویدیم
سخت و سریع
وهنوز
می دویم
بی آنکه بدانیم
راه مان از هم جداست

هیچ نظری موجود نیست: