پنجشنبه

"سیمین سبز ایران" مرا ببخش


درخبرهای یک سایت خبری وابسته به دولت آمده است که محمد تقی رهبر رییس مجمع روحانیون روحانیون مجلس و همچنین فاطمه رهبر عضو کمسیون فرهنگی مجلس هشتم به ترتیب خواستار ممنوع التصویر شدن و برخورد جدی با خانم فاطمه معتمد آریا بازیگر توانای ایرانی شده اند. دلیل "آغا" و "خانووم" رهبر هم این است که چرا خانم معتمد آریا که در جشنواره کن به سر می بردند بدون حجاب عکس گرفته اند. البته این حنا دیگر رنگ ندارد و بچه ها هم دیگر حالا می دانند که این واکنش این طرفداران دولت مستقر در مجلس نه فقط برای تصویر بی حجاب "سیمین ایران" نیست بلکه نقطه دردناک برای آنها انداختن دستبند سبز و طرفداری ایشان از جنبش سبز مردم ایران است.
چرا که اگر واقعن مبنای اظهارات و درخواست "آغا" و "خانووم" رهبر بی حجابی یک زن مسلمان در بلاد کفر و در مقابل دوربین ها بود که "ارغوان رضایی" و درخواست برای ممنوع التصویر شدنش در "رسانه میلی" ارجحیت دارد. چطور است که خانم ارغوان رضایی می تواند با شورت و تی شرت آستین کوتاه و سر لخت (محض نمونه)در مقابل دیدگان هزاران و بلکه میلیون ها مرد و زن غریبه ورجه وورجه کند و صدای و سیمای ضرغامی هم چپ و راست او را نشان بدهد و سایت های حامی دولت هم عکس بی حجاب بزرگش را برجسته کنند، اما "سیمین ایران" اجازه ندارد حتی در یک اجتماع زنانه بدون روسری عکس بگیرد؟!
نه واقعن چرا؟! چون ارغوان رضایی راکت تنیس به محمود احمدی نژاد هدیه داده و با دیدنش اشک شوق ریخته اما در مقابل فاطمه معتمد آریا "سیمین ایران" از مهندس موسوی و جنبش سبز حمایت کرده است. اگر "آغا" و "خانووم" رهبر دغدغه اسلام و رعایت حجاب را داشتند چطور در روزهای گذشته و پس از نمایش های آنچنانی "رسانه میلی" و وبسایت های حامی دولت از "ارغوان رضایی" حداقل یک تذکرخشک و خالی ندادند که حالا امثال من ساکت شویم و بگوییم که خب بله نگران اسلام! و رعایت حجاب اتباع جمهوری! اسلامی! هستند. ایشان چطور برای بعضی ها ننه اند و چشم می پوشند بر همه ی رفتارهایشان اما برای عزیزان مردم نقش زن بابا را بازی می کنند؟!
واقعن شرم شان باد که عنوان نمایندگی مردم را یدک می کشند، همان "رهیافتگان" به مجلس از سرشان هم زیاد است، چرا که در طول این چند سال هیچ گاه در قامت نمایندگان مردم ظاهر نشده اند و تنها و تنها به طرفداری از حکومت و دولت مستقر پرداخته اند. خیالشان برداشته که با این حرفها خدای نکرده خدشه ای به اعتبار فاطمه معتمد آریا وارد می کنند و یا ذره ای از علاقه مردم نسبت به او را کم می کنند؟ خیرنمی توانند، همین چند ماه پیش اشخاص مورد حمایت "آغا " و خانووم" رهبر در نهاد ریاست جمهوری و نهادهای امنیتی، "سیمین ایران" را به همراه جعفر پناهی و مجتبی میرتهماسب ممنوع الخروج کردند،اما نتیجه چه شد؟ نه واقعن نتیجه چه شد؟ غیر از این است که با هر مخالفت مزدوران این حاکمیت جائر با فرزندان پاک ایران ، آنها پیش مردم عزیزتر می شوند؟ بله واقعن همین طور است، آنها با این مخالفت ها آتش خشم مردم را شعله ور تر کرده و از طرفی نادانسته برمحبوبیت فرزندان پر افتخار ایران عزیز افزون می کنند.
"سیمین سبز سینمای ایران" یکی از گرانسنگ های بازیگری ایران است، همانطور که جعفر پناهی افتخار سینمای ایران است، ما به داشتن چنین هنرمندانی افتخار می کنیم . هر دولت و حکومتی که بر کار باشد باید منت امثال ایشان را بکشد، برایشان فرش قرمز پهن کند، ارج و احترام بگذارد که عمرشان را برای ارتقای فرهنگ و هنر این مرز و بوم گذاشته اند.
واقعن متاسفم از این اظهارات صدمن یک غاز این دو رهیافته به مجلس، من به عنوان یک ایرانی از فاطمه معتمد آریا عذر می خواهم که هنوز نتوانسته ام در سرنوشت سیاسی کشورم آنقدر تاثیر گذاشته و یا تغییرش بدهم که امروز با او چنین برخوردی شود.
"سیمین ایران" بانوی سبز سینما مرا ببخش، شرمنده ام، اما قول می دهم دست در دست برادران و خواهرانم بزودی این شرایط را تغییر خواهیم داد.

ستاره های سبز سینمای ایران و حمایت شان از رییس جمهور موسوی را هرچند دیده اید اما دوباره ببینید:


شنبه

چرا می نویسم حکومت مستقر ؟!


دو تن از دوستانی که به این وبلاگ سر می زنند، پرسش مشترکی را مطرح کرده اند در باره این که چرا در نوشته هایم از واژه های "حکومت مستقر" و یا "دولت مستقر" استفاده می کنم؟

اول این نوشته باید عرض کنم به هزار و یک دلیل ، اما چون پرسش جالبی است به نظرم ممکن است برای دیگران هم بوجود آمده باشد لازم دانستم درباره اش توضیح مختصری بدهم هرچند که همین هم در مختصر نمی گنجد ؛
پس از انتخابات 22 خرداد سال گذشته که هیچ شباهتی به انتخابات نداشت و در حقیقت یک کودتا از سوی جناح حاکم باهمکاری نهادهای نظامی بود،و همچنین حوادث پس از آن که با سرکوب و کشتار مردم معترض و بازداشت صدها تن از فرزندان این آب و خاک همراه بود بسیاری از تعاریف و اصول حکومت ایران در هم شکست و به نوعی وارونه شد.
در این باره من در کنار بسیاری از همکارانم در رسانه های مختلف از ابتدا بر بکار بردن واژه هایی نظیر "دولت کودتا" و یا "کودتاگران" تاکید داشتیم و بدون هیچ هماهنگی در هر جایی که قلم می زدیم حال با نام یا بی نام و چه در گزارش ها و چه درانتشار اخبارروزانه درباره ایران از این واژه ها استفاده می کردیم، اما با گذشت زمان و دیدن عملکرد دولت و حکومت فعلی تاکید آنها بر سرکوب و کشتار مردم، نادیده گرفتن اصول مختلف قانون اساسی به دفعات مختلف رفته رفته از بکار بردن واژه های "کودتاگران" و "دولت کودتا" به استفاده از واژه های "حکومت مستقر" و "دولت مستقر" رسیدیم.
من به شخصه وقتی می نویسم "حکومت مستقر" و یا "دولت مستقر"دقیقن هدفم این است که بیان کنم این حکومت فعلی ؛ "جمهوری اسلامی" نیست؛ چون به واقع نه جمهوری است و نه اسلامی. نه این که بخواهم از "جمهوری اسلامی" گذشته دفاع کنم ،نه به هیچ وجه، اساسن کار من این نیست، بلکه هدفم گوشزد کردن این نکته است که جمهوری اسلامی مورد نظر تعاریفی داشته که این حکومت که خود را با آن نام معرفی می کند، نه تنها به هیچ کدام از اصول قانونی اش وفادار نبوده است بلکه بارها آن اصول را هم نقض کرده است.(بویژه در این باره معتقدم حکومت فعلی به هیچ وجه شرایط اصل 1 قانون اساسی را دارا نیست و چنانچه هم اکنون درباره نوع حکومت همه پرسی برگزار شود، نظر مردم گزینه ای غیر از حکومت فعلی خواهد بود، حداقل اش این است که حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر مردم این نیست. اگر کسی نظری غیر از این دارد می شود یک همه پرسی آزاد و قانونی برگزار کرد تاببینم نتیجه چه خواهد بود)
به این ترتیب در یکسال گذشته شاهد بوده ایم که بارها اصول مختلف قانونی کشور نادیده گرفته شد؛ نهاد های نظامی (نهادها و سازمان های زیر نظر رهبری) پیش از انتخابات و در انتخابات دخالت آشکار کردند، رییس دولت برگزار کننده ی انتخابات از هیچ امکانی برای پیروزی مجددش در انتخابات صرفنظر نکرد، از پخش سیب زمینی و سکه برای خریدن رای بگیرید تا وام های چند میلیونی، انتشار تعرفه های غیر قانونی رای گیری. صدا و سیمای این حکومت مستقر در عین بی عدالتی تنها تریبون های مختلف اش را در اختیار کاندیدای خاص(محمود احمدی نژاد و حامیانش) قرار داد. اعضای شورای نگهبان که باید ناظر انتخابات بودند، مواضع حمایتی نسبت به یک کاندیدا داشتند، پس از برگزاری انتخابات دستگاه قضایی همین حکومت بهترین فرزندان این مرز و بوم را به اتهامات واهی بصورت گسترده بازداشت و مورد شکنجه قرار داد و در دادگاه های فرمایشی آنها را بدون در نظر گرفتن حقوق قانونی شان محاکمه و به حبس های طولانی مدت محکوم کرد. همین "حکومت مستقر" به مردم اجازه نداد اعتراض کنند و با قرار دادن نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی در مقابل مردم آنها را به خاک و خون کشید. رهبری نظام که باید عادل باشد هم در مقابل مردم موضع گرفت و دستور سرکوب و کشتار مردم را بی توجه به اعتراضات کاندیداها و مردم معترض در نماز جمعه 29 خردادماه صادر کرد.
این موارد که تنها گوشه ای است از آنچه روی داده، خود به تنهایی موارد مختلف اصل 3، 4، 5، 6، 9، 11 و البته اصول 22، 23 ، 24، 25 ، 26 و 27 قانون اساسی از اصلی ترین اصول قانون کشور که حکومت را "جمهوری اسلامی" می کند، نقض کرده و نادیده گرفته است.
نمی خواهم با مقایسه های قانونی و بر شمردن اصل های قانون اساسی "جمهوری اسلامی" مورد نظر مثلن از اصل 107 گرفته تا اصل 111 که درباره رهبری نظام جمهوری اسلامی،شرایطش و اختیارات و نظارت بر کار اوست و به کرات در یکسال گذشته نادیده گرفته شده است و یا موارد قانونی مانند اصول 156 و 157 (اصول تعریف وظایف و اختیارات قوه قضاییه) و همچنین اصول مربوط به احزاب و یا موارد بی شمار دیگر که آنها هم هیچ کدام در کشور اجرا نشده و هر روز نادیده گرفته می شوند مانند موارد بی شمارتخلفات قانونی دولت احمدی نژاد شما را خسته کنم، چون بحث به درازا خواهد کشید و باید همان هزار و یک دلیل که در ابتدای نوشتار عرض کردم را توضیح بدهم.
بهرترتیب، از آذرماه سال گذشته و بویژه از حوادث عاشورای خونین سال گذشته به بعد من به شخصه خودم از بکار بردن واژه های "کودتاگران" و "دولت کودتا" در نوشته هایم قانع نمی شدم.به این ترتیب که آن را ناکافی و نارسا می دانستم. چون موارد ظلم و جور حاکمیت فرای رفتارهای غیرقانونی بود و تاکید خود آنها بر این رفتار نشان می داد که به هیچ وجه حتا به "جمهوری اسلامی" مورد نظر خودشان هم وفادار نیستند. صحنه های رد شدن خودروی پلیس از روی شهروندان، پرت کردن مردم از روی پل، شلیک مستقیم به معترضان وقتی با رفتارهای گذشته همچون حمله به کوی دانشگاه، کشتن مردم در روزهای خرداد و تیر در خیابان ها، حوادث کهریزک و ... همگی در کنار هم قرار می گرفتند به خوبی بر این امر گواهی می دادند.
البته همین قدر هم بگویم که بکار بردن واژه های "حکومت مستقر" و یا "دولت مستقر" به جای "حکومت و یا دولت جمهوری اسلامی" ابتکار و ایده ی من نیست، اما بنده به عنوان موافق بر آن تاکید دارم و مدام آن را تکرار خواهم کرد.
گمان می کنم بار معنایی "حکومت و یا دولت مستقر" مادام که تکرار شود و در خاطرها بماند، دو نکته را بسیار پررنگ می کند، یکی این که یادآوری می کند این حکومت و دولت نه "جمهوری" است و نه "اسلامی" و خب به این ترتیب " قانونی" هم نیست چون وفادار به اصول قانونی خود وضع کرده هم نبوده است. نکته دوم هم این که این واژه ها علاوه بر بار معنایی که در آن نهفته است بر موقتی بودن و فعلی بودن حکومت و دولت تاکید می کند و یادآور امید و گذرا بودن این شرایط خواهد بود.

امیدوارم که توضیحاتم کافی بوده باشد.
پس نوشت؛ همه موارد قانونی ذکر شده را لینک کرده ام برای مطالعه

پنجشنبه

همچنان رسانه باشیم، رسانه ای فراگیر


جسارت است، قصد توصیه ندارم تنها نکته ای است که به نظرم اهمیت دارد.
چند روز دیگر یک سال از کودتای انتخاباتی می گذرد، در این یک سال تعداد زیادی از دوستان روزنامه نگار همچون فعالان سیاسی و حقوق بشر ، مثل فعالان دانشجویی، صنفی و سندیکایی و همه ی آنهایی که "زبان گویای حقیقت بودند" بازداشت و زندانی شده اند و همچنان نیز دستگاه قضایی و امنیتی "حکومت مستقر" با این که بر بی نتیجه بودن این عملکردش واقف است اما اصرار می ورزد. این اما همه ماجرا نیست در روزها و ماه های پس از کودتا ده ها نفر از مردم سرزمین عزیز مان نیز بر سر ایستادگی پای خواسته های برحقشان به دست مزدوران حاکمیت "یک دست" کشته شده اند. زندگان بیرون از بند هم شرایط بهتری نداشته و ندارند و همچنان که بچه های پاک این مرزوبوم در بازداشتگاه ها مورد بدترین شکنجه ها و تعرض ها قرار گرفتند، آنان که بظاهر رها بوده اند هم انگار که همین بلایا برسرشان آمده است. یعنی همگی با هم این شرایط تلخ را تجربه کرده و می کنیم.
با این همه خوب است فراموش نکنیم که چرا اساسن کودتای انتخاباتی صورت گرفت و چرا این همه مردم کشته و بازداشت شده اند؟!
به گمانم یکی از اهداف کودتاگران از کودتای انتخاباتی و کشتار بی رحمانه پس از آن و همچنین ادامه دادن بازداشت ها و شکنجه ها، جلوگیری از حاکم شدن"جریان آزاد اطلاع رسانی" و ترس آنها از برملا شدن دستان پرخون و زبان پردروغ شان بوده است. آنها از آزادی و آزادی خواهی می ترسند چون می دانند در صورت آگاهی مردم (همه مردم ایران) از ظلم ها و غارت داشته هایشان جایی در این سرزمین نخواهند داشت، حتا با توسل به ضرب و زور.
نگاه کنید به اسامی بازداشت شدگان (نام از کسی نمی برم که همگی در این راه تلاش کرده اند)، هر کدام شان در مسیری که پیش و پس از کودتای انتخاباتی طی کرده اند، جز ایستادگی بر آرمان های مردم و بیان حقایق فعالیتی نداشته اند. حالا هرکس به اندازه خودش؛ روزنامه نگار در قامت خودش، فعال سیاسی، دانشجویی ، حقوق بشر و... در قامت خود و هنرمندان و دیگران هم.
این روزها می بینم که بسیاری از وبسایت ها ، وبلاگ ها و حتا صفحات دوستان در شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک، تویتر، فرند فید و ... اخبار عزیزان در بند را بخوبی منعکس و اطلاع رسانی می کنند. کار بسیار درستی است باید هم چنین باشد که آنها بر گردن همه ما حق دارند، باید در این باره بنویسیم و بیشتر هم اطلاع رسانی کنیم. این اطلاع رسانی دست به دست و سینه به سینه در زنده نگاه داشتن و همذات پنداری آزادی خواهان سبز با یکدگر بسیار پر اهمیت است. بی ریا و با صداقت می نویسم از وقتی که خودم در همین چند روز اخیر خبر وضعیت تعدادی از روزنامه نگاران در زندان رجایی شهر را خوانده ام با عذاب وجدان چند ساعتی می خوابم، یا همچنان که خبر اعتصاب غذای جعفر پناهی عزیز را خوانده ام حتا دیدن غذا برای من همیشه گرسنه تلخ و دشوار است و خواندن این اخبار به من نیرویی توام با خشم و عشق داده تا بتوانم بیشتر تلاش کنم. حتمن در باره شما هم این چنین است.
با این همه اما نکته ی دیگری هم هست، اساسن مزدوران "حکومت مستقر" عزیزان ما را دربند کرده اند، تمام روزنامه ها و رسانه های مردمی را مسدود کرده اند که صدای ما را خاموش کنند، که پیش دید مان را بگیرند. آنها با ادامه بازداشت های بی هدف و اعلام حبس های سنگین و برگزاری بیدادگاه های فرمایشی قصد دارند ذهن و تلاش ما تنها منحصر به همین موضات باشد. می خواهند ما را درگیر عملکرد کثیف خود کنند تا بتوانند در سایر عرصه ها به ظلم و غارت و حاکمیت شان ادامه دهند. اما خوب است ما در غیاب هر کدام از این عزیزان دربند و در جای خالی شهدای جنبش سبز، مثل تک تک آنها و به جای آنها به همه مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حساس باشیم، اطلاع رسانی کنیم و نسبت به آنها واکنش نشان بدهیم. حالا هرکدام در حد توانمان. معتقدم اگر چنین کنیم و ادامه بدهیم این راه را، کودتاگران را با شکستی سنگین تر روبرو خواهیم کرد. همانطور که آنها پس از 22 خرداد بیشمار عزیزانمان را کشتند و بازداشت کردند، اما جریان آزادی خواهی مردم همچنان پابرجا ماند، در این راه هم ناکامشان بگذاریم. سعی کنیم رسانه باشیم ، رسانه هایی فراگیر.

دوشنبه

حاضرم جانم را فدای مهندس موسوی کنم



تیرماه امسال بیاید 14 سال است که روزنامه نگاری می کنم، هیچ وقت فعال سیاسی نبوده ام، تنها برای شرف و شرافت کلمه و در جانب داری از مردم نوشته ام، اسیر قدرت هیچ قدرت مداری نشده ام، نان خالی ام را سق زده ام اما زیر بیرق هیچ دسته و گروهی نرفته ام. به اندازه کافی کتاب خوانده ام، تاریخ را ورق زده ام و در سرنوشت تاریخی ملل مختلف سیر کرده ام. احساساتی هم نیستم، تا به چیزی یا عقیده ای معتقد نباشم درباره اش نمی نویسم و حرف نمی زنم. همیشه سعی کرده ام در زندگی جانب حقیقت و مردم را بگیرم، جناح بازی های جمهوری اسلامی و بازی سیاست در کشورم را می فهمم. همه چیز را می بینم ، می خوانم و در حد خودم درک می کنم، خیلی بچه مسلمان نیستم و در مسایل مذهبی ممکن است هزار اختلاف داشته باشم با دیگر هواداران جنبش سبز، اما بی تعارف می نویسم ، مهندس موسوی برای من چیزی فرای سیاست و کار است، میرحسین موسوی برایم آینده ایران است و مردمش، موسوی برایم مفهوم وطن و هموطن را دارد. پس از سی سال اوست که به عنوان یک سیاستمدار برخلاف تمام کسانی که آمده اند و رفته اند همه مسایل ریز و درشت کشورم را رصد می کند و حتا به جزییات گرفتاری های مردم حساس است و با ادبیاتی به غایت متفاوت با تمام سیاستمداران با مردم سخن می گوید. ممکن است هزاران اختلاف عقیده داشته باشم با آقای موسوی اما برای حفظ او هرکاری می کنم.
سی و پنج سال از خدا عمر گرفته ام، هزاران آرزو دارم برای زندگی ام، برای آینده ام ، اما با این حال حاضرم بمیرم اما او باشد و حرف دل مردم را بزند، حاضرم تا آخرین قطره خونم را بدهم اما او سلامت باشد و پای آرمان های مردم بایستد. مهندس موسوی را یکی از فرصت های تکرار نشدنی در تاریخ ایران می دانم، باید او را حفظ کنم و کنیم. می دانم هزاران رفیق و دوست دیگر هم مثل من فکر می کنند و همچنین بی شمار هستند کسانی که بتوانند جای ما باشند و بنویسند برای مردم ، همانطور که تا امروز جای تمام بچه هایی که کشته شدند یا زندان رفته اند را بی شماران گرفته اند. جای نگرانی از این بابت ندارم. من جانم را فدای مهندس موسوی خواهم کرد.
بازداشت احمد یزدانفر سرتیم محافظان میرحسین موسوی از نگاه ام آزمایش افراطیون در جناح حاکم و نهادهای امنیتی است برای برخورد با مهندس موسوی. اما شک ندارم که این آرزو را به گور خواهند برد. از مدتی پیش با برخی از دوستان حرفش بود که حلقه ای را برای محافظت مجازی از رهبران جنبش سبز تشکیل بدهیم با نام "فداییان سبز" ، حالا وقتش رسیده که این حلقه را در فضای حقیقی تشکیل بدهیم. معتقدم که باید فرصتی با نام موسوی را به هر شکل ممکن حفظ کنیم. حفظ او برای آزادی و زنده نگه داشتن آزادی خواهی در ایران عزیز بر هر چیزی ترجیح دارد از نگاه ام. تندروهای جناح حاکم و سران دستگاه های امنیتی را در این باره دچار افسردگی مزمن خواهیم کرد. معتقدم باید یک بار برای همیشه پای آن چیزی که می خواهم و می خواهیم استوار بایستیم.
من از همین حالا تا خیالم از بابت حفاظت از مهندس موسوی راحت نشود ، تمام تلاشم را می کنم و دنبال مقدمات این کار خواهم بود.


یکشنبه

نی نوازان ناز نازان در رهند...




شروع به کار وبلاگ نیمکت، اتفاقی بود که توی این روزها بسیار خرسندم کرد. شهرام رفیع زاده و روزبه میرابراهیمی رفقای خوبم که هر کدامشان سالهاست علاوه بر روزنامه نگاری وبلاگ هم می نویسند و اساسن خودشان متهمان اصلی پرونده ی وبلاگ نویسان بودند در سال 83 ، قرار است روی این نیمکت بنشینند و بنویسند درباره مسایل جاری روز.
خرسندی و خوشحالی ام از این جهت بیش تر است که این روزها نیاز است تا با تحلیل های درست در جهت آگاه سازی افکار عمومی تلاش کرد که البته با توجه به شناختی که از این دو روزنامه نگار خوب و با سابقه کشورمان دارم اطمینان دارم که چنین نیز خواهد شد.
نوشتن و ارایه تحلیل های درست در این روزها به شدت مورد نیاز است، بویژه این نیاز وقتی بیشتر احساس می شود که "عوضی ها" به قول ابراهیم نبوی عزیز هم وارد عرصه شده اند و برعلیه جریان آزادی خواهی مردم ایران شبهه افکنی می کنند و تلاش دارند تا با ارایه یک سری جعلیات درباره سوابق خود و همچنین برخی اطلاعات غلط همه چیز را از هم بپاشند البته با هدف های تعیین شده براشان.
به واقع نیاز است که همه دوستان با سابقه و دست به قلم و تحلیل که دست کم ادعای مردم مدار بودن دارند این روزها وارد عرصه شده و برای آگاهی ، آزادی و سرافرازی ایران عزیز هر بیشتر و مفید تر قلم بزنند.
تولد نیمکت را به فال نیک می گیرم و امیدوارم که نوشته های خوب دوستان را بطور مرتب در آن بخوانیم.


ماجرا بودار است


بوی مرگ می دهد خانه
بوی دهان های بازمانده در حسرت یک نفس عمیق
خانه را بوی حسرت برداشته
برداشته مرا تنهایی
چقدر بودار است این ماجرا!
بوی گند می دهد در و دیوار
حسرت بودار مراهم برداشته
گل های روی میز بوی مردار می دهند
رادیو بوی کافور
صندلی چوبی بوی تخته ی غسال خانه می دهد
تخت خوابم بوی تابوت
من بوی گند گرفته ام
ماجرا خیلی بودار است
تا،
تا حسرت یک نفس
تنها یک نفس عمیق بودار شما را برنداشته
مرا دفن کنید

چهارشنبه

همچنان سبزم و سرسبزی پنهان دارم



با همه داغ که از گردش دوران دارم
من به زیبایی این زندگی ایمان دارم

جویباری ست گل الود ولی می دانم
صاف خواهد شد و این نقش به چشمان دارم

هست پاییز و به جز زرد نمی بیند چشم
باز من چشم به سبزی بهاران دارم

گرچه گوگرد غم از هر طرفی می ریزد
همچنان سبزم و سرسبزی پنهان دارم

می شوم زرد ولی هیچ نمی پوسم من
چونکه در خاک جهان ریشه فراوان دارم