دوشنبه

حاضرم جانم را فدای مهندس موسوی کنم



تیرماه امسال بیاید 14 سال است که روزنامه نگاری می کنم، هیچ وقت فعال سیاسی نبوده ام، تنها برای شرف و شرافت کلمه و در جانب داری از مردم نوشته ام، اسیر قدرت هیچ قدرت مداری نشده ام، نان خالی ام را سق زده ام اما زیر بیرق هیچ دسته و گروهی نرفته ام. به اندازه کافی کتاب خوانده ام، تاریخ را ورق زده ام و در سرنوشت تاریخی ملل مختلف سیر کرده ام. احساساتی هم نیستم، تا به چیزی یا عقیده ای معتقد نباشم درباره اش نمی نویسم و حرف نمی زنم. همیشه سعی کرده ام در زندگی جانب حقیقت و مردم را بگیرم، جناح بازی های جمهوری اسلامی و بازی سیاست در کشورم را می فهمم. همه چیز را می بینم ، می خوانم و در حد خودم درک می کنم، خیلی بچه مسلمان نیستم و در مسایل مذهبی ممکن است هزار اختلاف داشته باشم با دیگر هواداران جنبش سبز، اما بی تعارف می نویسم ، مهندس موسوی برای من چیزی فرای سیاست و کار است، میرحسین موسوی برایم آینده ایران است و مردمش، موسوی برایم مفهوم وطن و هموطن را دارد. پس از سی سال اوست که به عنوان یک سیاستمدار برخلاف تمام کسانی که آمده اند و رفته اند همه مسایل ریز و درشت کشورم را رصد می کند و حتا به جزییات گرفتاری های مردم حساس است و با ادبیاتی به غایت متفاوت با تمام سیاستمداران با مردم سخن می گوید. ممکن است هزاران اختلاف عقیده داشته باشم با آقای موسوی اما برای حفظ او هرکاری می کنم.
سی و پنج سال از خدا عمر گرفته ام، هزاران آرزو دارم برای زندگی ام، برای آینده ام ، اما با این حال حاضرم بمیرم اما او باشد و حرف دل مردم را بزند، حاضرم تا آخرین قطره خونم را بدهم اما او سلامت باشد و پای آرمان های مردم بایستد. مهندس موسوی را یکی از فرصت های تکرار نشدنی در تاریخ ایران می دانم، باید او را حفظ کنم و کنیم. می دانم هزاران رفیق و دوست دیگر هم مثل من فکر می کنند و همچنین بی شمار هستند کسانی که بتوانند جای ما باشند و بنویسند برای مردم ، همانطور که تا امروز جای تمام بچه هایی که کشته شدند یا زندان رفته اند را بی شماران گرفته اند. جای نگرانی از این بابت ندارم. من جانم را فدای مهندس موسوی خواهم کرد.
بازداشت احمد یزدانفر سرتیم محافظان میرحسین موسوی از نگاه ام آزمایش افراطیون در جناح حاکم و نهادهای امنیتی است برای برخورد با مهندس موسوی. اما شک ندارم که این آرزو را به گور خواهند برد. از مدتی پیش با برخی از دوستان حرفش بود که حلقه ای را برای محافظت مجازی از رهبران جنبش سبز تشکیل بدهیم با نام "فداییان سبز" ، حالا وقتش رسیده که این حلقه را در فضای حقیقی تشکیل بدهیم. معتقدم که باید فرصتی با نام موسوی را به هر شکل ممکن حفظ کنیم. حفظ او برای آزادی و زنده نگه داشتن آزادی خواهی در ایران عزیز بر هر چیزی ترجیح دارد از نگاه ام. تندروهای جناح حاکم و سران دستگاه های امنیتی را در این باره دچار افسردگی مزمن خواهیم کرد. معتقدم باید یک بار برای همیشه پای آن چیزی که می خواهم و می خواهیم استوار بایستیم.
من از همین حالا تا خیالم از بابت حفاظت از مهندس موسوی راحت نشود ، تمام تلاشم را می کنم و دنبال مقدمات این کار خواهم بود.


۱۱ نظر:

vida گفت...

بگذارید همچنان بهترین سرمایه های ایران زمین را در بند کشند بارویش شقایق چه می کنند ؟ باهر طلوعی یک ستاره به زمین می افتد تا هستی بارور شود . بگذار کسانی که بخاطر منافع روز شمار کرامت انسانی را تف می کنند چند صباحی بتازند بر پیکر آزای اما ، مردمی راکه بیش از یک قرن برای رسیدن به این هدف مبارزه کرده اند را نمی توانند خاموش کنند .شاد باشید و سبز بمانید

یک آَشنا گفت...

دوست دارم این متن رو اضافه کنید
سید احمد رو خونواده موسوی برادر می دونند .و موسوی و رهنورد فرزندشون
گناهش همینه و بس نه اهل سیاسی کاریه و نه دنبال هیاهو و نه اصلا کاری به کار کسی و چیزی داره
متدین دلسوز با وجدان و متعهد ...
هنوز محاسن درنیاورده بود. 16-17 ساله ریزه میزه بود که به جمع خانواده مهندس اومد.کوچکترین عضو برادرهای محافظ سپاه از نظر سن و سال یک پسر مظلوم و خجالتی اما ،امروز حقیقتا از بیست و خوردی سال حاج احمد عضوی از خانواده موسویست
پسر عزیز میرحسین و رهنورد و برادری برای دخترها و همسرانش
و یاوری برای همه ما
الان روزهایی رو بیاد میارم که تو قرعه کشی تیم محافظان برای رفتن به جبهه چون کوچیکتر از همه ما بود عقب افتاده بود و گریه می کرد
دوستیش با سید علی که تقریبا همسن بودند و شوخیهاشون که برای بزرگترها عصبانی کننده بود
روزهایی که در حین مسئولیت مشغول بازی می شد ورئیس محافظان مواخذه اش می کرد.
روزهای بمب و موشک که میومد دم خونه مهندس و حاضر نبود از کنارش بره

بارها در این 20 سال که بویی از هیچ مقام و منصب و ماموریت و حق ماموریت به مشام نمی رسید و بلکه انزوا بود تنهایی میرحسین ازش خواست بره : هم برای تحصیلش هم ارتقای موقعیت کاریش فکری بکنه و امکاناتش هم البته فراهم بود اما او از سر محبت و برادری موندو الحق هم درکارش مو از ماست می کشید!
روزهای سخت و نفس گیر فعالیتهای انتخاباتی و سخت تر بعد از انتخابات هم او مجدانه و مسئولانه بود جایی که خیلی از ماها حتی احتیاط می کردیم
روزهای سنگین شهادت سیدعلی مظلوم برای کسی که خود داغ 2 برادر شهید بر دل داشت و سید علی را رفیقی می دونست بیشتر تا خواهرزاده موسوی
همه و همه حاج احمد کنار موسوی بود
ماهر کدوم به نوعی با او دم خور بودیم چه ما وحتما هم مهندس و خانم رهنورد هیچ کدوم نمی تونیم و نمی دونیم چه گونه ازش تشکر کنیم
یزدانفر عزیز رنج دستگیری تو کنار بقیه اتفاقات این چند وقت و از همون نوعه فقط دلم میسوزه که تو چوب مهربونی و وفاداریتو می خوری و بس
اجرت با خدا

یک آشنا گفت...

دوست دارم این متن رو اضافه کنید
سید احمد رو خونواده موسوی برادر می دونند .و موسوی و رهنورد فرزندشون
گناهش همینه و بس نه اهل سیاسی کاریه و نه دنبال هیاهو و نه اصلا کاری به کار کسی و چیزی داره
متدین دلسوز با وجدان و متعهد ...
هنوز محاسن درنیاورده بود. 16-17 ساله ریزه میزه بود که به جمع خانواده مهندس اومد.کوچکترین عضو برادرهای محافظ سپاه از نظر سن و سال یک پسر مظلوم و خجالتی اما ،امروز حقیقتا از بیست و خوردی سال حاج احمد عضوی از خانواده موسویست
پسر عزیز میرحسین و رهنورد و برادری برای دخترها و همسرانشون
و یاوری برای همه ما
الان روزهایی رو بیاد میارم که تو قرعه کشی تیم محافظان برای رفتن به جبهه چون کوچیکتر از همه ما بود عقب افتاده بود و گریه می کرد
دوستیش با سید علی که تقریبا همسن بودند و شوخیهاشون که برای بزرگترها عصبانی کننده بود
روزهایی که در حین مسئولیت مشغول بازی می شد ورئیس محافظان مواخذه اش می کرد.
روزهای بمب و موشک که میومد دم خونه مهندس و حاضر نبود از کنارش بره

بارها در این 20 سال که بویی از هیچ مقام و منصب و ماموریت و حق ماموریت به مشام نمی رسید و بلکه انزوا بود تنهایی میرحسین ازش خواست بره : هم برای تحصیلش هم ارتقای موقعیت کاریش فکری بکنه و امکاناتش هم البته فراهم بود اما او از سر محبت و برادری موندو الحق هم درکارش مو از ماست می کشید!
روزهای سخت و نفس گیر فعالیتهای انتخاباتی و سخت تر بعد از انتخابات هم او مجدانه و مسئولانه بود جایی که خیلی از ماها حتی احتیاط می کردیم
روزهای سنگین شهادت سیدعلی مظلوم برای کسی که خود داغ 2 برادر شهید بر دل داشت و سید علی را رفیقی می دونست بیشتر تا خواهرزاده موسوی
همه و همه حاج احمد کنار موسوی بود
ماهر کدوم به نوعی با او دم خور بودیم چه ما وحتما هم مهندس و خانم رهنورد هیچ کدوم نمی تونیم و نمی دونیم چه گونه ازش تشکر کنیم
یزدانفر عزیز رنج دستگیری تو کنار بقیه اتفاقات این چند وقت و از همون نوعه فقط دلم میسوزه که تو چوب مهربونی و وفاداریتو می خوری و بس
اجرت با خدا

holmes گفت...

آقا روی ما حساب کن..اگر کمکی از دستمون بر بیاد در کنارتان هستیم....

Omid گفت...

خداییش باهات موافقم که مهندس یک فرصت تکرارناپذیر برای ایران عزیز هست. به نظرم میاد دارن وارد فاز جدید برخورد با منتخب مردم می شن. باید آماده پذیرش هر هزینه ای بابت پاسداری از مهندس باشیم.

محسن گفت...

برای میر حسین برای کسی که دفاع از حقوق قانونی و مسلم مردم را به عافیت نشینی ترجیح داد حاضریم ذره ذره وجودمون را فدا کنیم...

ناشناس گفت...

واقعا حرف دل من بود
ممنون

ناشناس گفت...

درود بر میرحسین موسوی

ناشناس گفت...

آنهایی که می گویند موسوی جزئی از ظلم حکومت اسلامی بر مردم است(دهه 60) فراموش کرده اند که مصدق کبیر نیز در میانه حکومت پهلوی بود و با همین قدرت بود که می خواست جلوی ظلم بر مردم را بگیرد، آن گروه افراطیون مذهبی که آن زمان به بهانه های واهی مانند دست بوسی شاه پشت آن مرد بزرگ را خالی کردند اینک نیز بازگشته اند، هم اکنون موقع انتخاب ماست که در کدام سوی حقیقت تاریخ قرار گیریم... درود بر میرحسین

ناشناس گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

سخنت، حرف دل من هم بود. روی من هم حساب کن.
راستی تو فیس بوک دیدم تو کانادایی. یه سوال مکانی برام پیش اومد: از اونجا چطوری؟!...
توی فیس بوک ادت میکنم.
به امید دیدار