جمال شورجه ، در پاسخ به نامه اعتراضی چند خطی 45 سینماگر ایرانی نزدیک به 450 خط پاسخ نوشته است. پاسخ یا چه عرض کنم حمله ی شورجه به این سینما گران طوری نوشته شده است که گویا اعتراض سینماگران به او بوده است. شاید او درست رفتار کرده است و در حقیقت هم او یکی از تصمیم گیرنده های معاونت سینمایی در دوسال اخیر بوده است. شاید او تنها عضو هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر نبوده بلکه رییس اداره سانسور معاونت سینمایی وزارت ارشاد اسلامی و رییس اداره نظارت و ارزشیابی است که این چنین برآشفته است. گویا همان چند خط نامه هنرمندان سینما چنان دقیق نوشته شده که آقایان را به اندازه چند سال انتقاد روزنامه ها و مجلات نگران کرده است.
جمال شورجه در پاسخ به هشدار سینماگران که نوشته اند:"کم توجهي و ناديده گرفته شدن سينماي فرهنگي که بخش مهمي از سرمايه ملي ايران محسوب مي شود، بسيار نگران کننده است." نوشته است که :"سالهاست كه سينماي مردمي، ملي و اسلامي ما كه ميتوانست رسانهاي قدرتمند براي صدور انقلاب و ارزشهاي اسلام عزيز باشد، توسط سياستبازاران فرهنگي و يا فرهنگيان و هنرمندان مزدور آمريكا و اسراييل كه در كاخهاي جشنوارههاي مختلف اروپايي و آمريكايي نشستهاند، عقيم، ناتوان و نابارور شده است و با اختصاص هدايا و جوايز مختلف به همين فيلمهاي به ظاهر فرهنگي، نه تنها بخش تأثيرگذاري از سينماگران نسل اول انقلاب را از دامن ما گرفتهاند و آنها را غيرمستقيم و مستقيم در استخدام مقاصد و انديشههاي خود درآوردند بلكه به زيبايي و به بهترين شيوه براي نسلهاي دوم و سوم سينماگران انقلاب هم تور پهن كردند و ميكنند."
آقای شورجه گویا خودش را از سینماگران نسل اول انقلاب می داند، اگر هم چنین باشد که نیست( چرا که اساسن او و امثال او از سینما فقط تصویر جانبدارانه ی حکومتی از جنگ را می دانند ، حتی روی کاری که ایشان و دوستانشان کرده اند نمی توان اسم سینمای جنگ را هم گذاشت که سرتاسر اغراق است و دروغ) گویا این مساله سالها عذابش داده که چرا فیلمسازان ایرانی در جشنواره های جهانی جایزه دریافت کرده اند.
ایشان طوری با حسادت و با منظور از سینمای فرهنگی ایران نوشته است که گویا فیلمسازان این نوع سینما جای ایشان را تنگ کرده اند، درحالی که همه می دانند همین آقای شورجه و دوستانشان چطور وقتی یک فیلم از نوع سینمای خاص خودشان( جنگ خوب و دوست داشتنی ) می ساختند تمام سینماهای کشور را برای نمایشش بیشتر از نوبت اکرانش اشغال می کردند.
این را دیگر همه کسانی که در مملکت ما زندگی می کنند، می دانند که آثار فیلمسازانی مثل جعفر پناهی و عباس کیارستمی یا ابولفضل جلیلی با این که بعضن آثار درخشانی هم بوده اند جایی در اکران داخلی ندارند و خود این فیلمسازان هم دیگر قید اکران فیلمشان را کشور خودشان زده اند ولی آقای شورجه باید خاطرش باشد که ایشان و دوستانشان در هیات انتخاب همین جشنواره امسال از آثار فیلمسازان دیگری جلوگیری کرده اند که آثارشان تاکنون از جشنواره های خارجی که ایشان مدنظرشان بوده ، جایزه ای دریافت نکرده اند. آقای شورجه خود واقف است که با کمک همکارانش در اداره سانسور معاونت سینمایی و اداره نظارت و ارزشیابی توی همین دوسال اخیر بخصوص فیلم های فیلمسازانی را تکه تکه کرده اند که تاکنون راهی به جشنواره های خارجی نداشته اند و دغدغه شان اجتماع و سینمای اجتماعی بوده است. جلوی نمایش آثاری را گرفته اند که موضوع شان اصلن برای آدم های بیرون مرزهای ایران جالب نیست تا چه رسد که مورد توجه باشد.
آقای شورجه در بخش دیگری از پاسخ یا همان حمله و پرونده سازی علیه سینماگران همچنین به دفاع از کارنامه خود و دوستانش در اداره سانسور پرداخته و نوشته است که : گاه پزشك براي درمان و سلامت جان بيمار مجبور ميشود عضوي از به آن بيمار راكه آلوده است، قطع كند تا سلامت كل بدن به خطر نيفتد... اين برادران بزرگوار كه از مميزيها گله دارند، آيا ميدانند كه اين مميزيها، بايد و نبايدها و اصلاحها چقدر جهت احيا، نجات و بقاي سينما از اين منظر صورت گرفته است؟
آقای شورجه گویا فراموش کرده اند که هر شب تاریکی را سپیده ای است و هر زمستانی را بهاری. ایشان به گمانم تاریخ را از یاد برده اند. گویا اعتقادشان حتی به خدا و آخرت را هم از دست داده اند که اگر غیر از این بود چنین از سانسور و ظلم به فرهنگ و هنر این مردم ومملکت دفاع نمی کردند. باید به حال آقای شورجه افسوس خورد که این چنین ارزان درخدمت قدرت درآمده اند.
باید به ایشان گفت که آقای شورجه ! چقدر خوب شد که شما این نامه را نوشتید، حسنش در این است که حتی اگر خبرگزاری های دوست شما مثل فارس اگر روزی آن را از آرشیو خود حذف کنند ، این سرسپردگی شما به قدرت و سانسور انقدر جالب هست که در ذهن دوستداران به سینما باقی بماند.
چقدر خوب به سانسور اشاره کرده اید. تنها کمی زیاده روی کرده اید در زبردستی خود و دوستانتان. دقیقن درست فرموده اید درباره شغل تان تنها کمی باید از واژگان مترادف بیشتر استفاده می کردید. شما باید به جای واژه جراحی از سلاخی استفاده می کردید. چرا که شما و دوستانتان در بیشتر از این که جراحی آموخته باشید در کشتارگاه ها سلاخی و قصابی آموخته و ماهر شده اید نه در جایی مثل دانشگاه که در هیچ دانشگاهی چنین رشته ای را نمی آموزند.
متاسفانه حقیقت دارد سالهاست که این تیغ قصابی (ببخشید جراحی) شما و دوستان رنگارنگتان بر پیکر نحیف سینمای ایران کشیده می شود وهر بار یک عضوی را از این بدن نحیف جدا کرده اید. یک بار چشم سینما را در آوردید، یک بار دستانش را بریدید، یک بار پاهایش را، شما حتی به قلب سینمای ایران هم رحم نکردید . حالا حتی به جنازه تکه تکه شده ی سینما هم رحم نمی کنید و دلتان می خواهد هر روز آن را به تکه هایی کوچک و کوچک تر بدرید.
با این همه ولی برای شما متاسفم که این تیغ قصابی (ببخشید جراحی) شما از قطع و برش تنها عضو باقیمانده ی سینما ناتوان است. این را بدانید که شما و دوستان قصاب یا به تعبیر شما دوستان جراحتان در جراحی مغز سینمای ایران ناتوانید. آن را نمی توانید از کالبد این بدن نیمه مرده جدا کنید. چرا که دانش روبرو شدن با آن را ندارید. دستان شما ، کاردهای شما و تمام امکانات شما برای برش مغز سینما ناتوان است. این را خودتان هم خوب می دانید.
باید خدمتتان عرض کنم، که پیام شما توسط سینماگران دریافت شده است ، یعنی مدتهاست که سینماگران ایرانی این پیام را دریافت کرده اند ، اما باور کنید که دیگر چیزی برای ازدست دادن نمانده که کسی پیام شما را زنگ خطری تعبیر کند. هر چه بود را سینمای ما از دست داده ، پس این نامه گشاده شما که سر ندارد تنها کار ذغال را می کند پس از رفتن زمستان.
پس نوشت: خواندن دفاعیات و حمله شورجه به سینماگران باعث شد که این سطرها را بنویسم، این طور احساس کردم کمی دلم خنک شده است.
درهمین ارتباط:
متن کامل نامه45 سینماگر به مسولان و سیاست گذاران فرهنگی کشور
نامه 450 خطی شورجه در پاسخ به نامه چند خطی سینماگران
جمال شورجه در پاسخ به هشدار سینماگران که نوشته اند:"کم توجهي و ناديده گرفته شدن سينماي فرهنگي که بخش مهمي از سرمايه ملي ايران محسوب مي شود، بسيار نگران کننده است." نوشته است که :"سالهاست كه سينماي مردمي، ملي و اسلامي ما كه ميتوانست رسانهاي قدرتمند براي صدور انقلاب و ارزشهاي اسلام عزيز باشد، توسط سياستبازاران فرهنگي و يا فرهنگيان و هنرمندان مزدور آمريكا و اسراييل كه در كاخهاي جشنوارههاي مختلف اروپايي و آمريكايي نشستهاند، عقيم، ناتوان و نابارور شده است و با اختصاص هدايا و جوايز مختلف به همين فيلمهاي به ظاهر فرهنگي، نه تنها بخش تأثيرگذاري از سينماگران نسل اول انقلاب را از دامن ما گرفتهاند و آنها را غيرمستقيم و مستقيم در استخدام مقاصد و انديشههاي خود درآوردند بلكه به زيبايي و به بهترين شيوه براي نسلهاي دوم و سوم سينماگران انقلاب هم تور پهن كردند و ميكنند."
آقای شورجه گویا خودش را از سینماگران نسل اول انقلاب می داند، اگر هم چنین باشد که نیست( چرا که اساسن او و امثال او از سینما فقط تصویر جانبدارانه ی حکومتی از جنگ را می دانند ، حتی روی کاری که ایشان و دوستانشان کرده اند نمی توان اسم سینمای جنگ را هم گذاشت که سرتاسر اغراق است و دروغ) گویا این مساله سالها عذابش داده که چرا فیلمسازان ایرانی در جشنواره های جهانی جایزه دریافت کرده اند.
ایشان طوری با حسادت و با منظور از سینمای فرهنگی ایران نوشته است که گویا فیلمسازان این نوع سینما جای ایشان را تنگ کرده اند، درحالی که همه می دانند همین آقای شورجه و دوستانشان چطور وقتی یک فیلم از نوع سینمای خاص خودشان( جنگ خوب و دوست داشتنی ) می ساختند تمام سینماهای کشور را برای نمایشش بیشتر از نوبت اکرانش اشغال می کردند.
این را دیگر همه کسانی که در مملکت ما زندگی می کنند، می دانند که آثار فیلمسازانی مثل جعفر پناهی و عباس کیارستمی یا ابولفضل جلیلی با این که بعضن آثار درخشانی هم بوده اند جایی در اکران داخلی ندارند و خود این فیلمسازان هم دیگر قید اکران فیلمشان را کشور خودشان زده اند ولی آقای شورجه باید خاطرش باشد که ایشان و دوستانشان در هیات انتخاب همین جشنواره امسال از آثار فیلمسازان دیگری جلوگیری کرده اند که آثارشان تاکنون از جشنواره های خارجی که ایشان مدنظرشان بوده ، جایزه ای دریافت نکرده اند. آقای شورجه خود واقف است که با کمک همکارانش در اداره سانسور معاونت سینمایی و اداره نظارت و ارزشیابی توی همین دوسال اخیر بخصوص فیلم های فیلمسازانی را تکه تکه کرده اند که تاکنون راهی به جشنواره های خارجی نداشته اند و دغدغه شان اجتماع و سینمای اجتماعی بوده است. جلوی نمایش آثاری را گرفته اند که موضوع شان اصلن برای آدم های بیرون مرزهای ایران جالب نیست تا چه رسد که مورد توجه باشد.
آقای شورجه در بخش دیگری از پاسخ یا همان حمله و پرونده سازی علیه سینماگران همچنین به دفاع از کارنامه خود و دوستانش در اداره سانسور پرداخته و نوشته است که : گاه پزشك براي درمان و سلامت جان بيمار مجبور ميشود عضوي از به آن بيمار راكه آلوده است، قطع كند تا سلامت كل بدن به خطر نيفتد... اين برادران بزرگوار كه از مميزيها گله دارند، آيا ميدانند كه اين مميزيها، بايد و نبايدها و اصلاحها چقدر جهت احيا، نجات و بقاي سينما از اين منظر صورت گرفته است؟
آقای شورجه گویا فراموش کرده اند که هر شب تاریکی را سپیده ای است و هر زمستانی را بهاری. ایشان به گمانم تاریخ را از یاد برده اند. گویا اعتقادشان حتی به خدا و آخرت را هم از دست داده اند که اگر غیر از این بود چنین از سانسور و ظلم به فرهنگ و هنر این مردم ومملکت دفاع نمی کردند. باید به حال آقای شورجه افسوس خورد که این چنین ارزان درخدمت قدرت درآمده اند.
باید به ایشان گفت که آقای شورجه ! چقدر خوب شد که شما این نامه را نوشتید، حسنش در این است که حتی اگر خبرگزاری های دوست شما مثل فارس اگر روزی آن را از آرشیو خود حذف کنند ، این سرسپردگی شما به قدرت و سانسور انقدر جالب هست که در ذهن دوستداران به سینما باقی بماند.
چقدر خوب به سانسور اشاره کرده اید. تنها کمی زیاده روی کرده اید در زبردستی خود و دوستانتان. دقیقن درست فرموده اید درباره شغل تان تنها کمی باید از واژگان مترادف بیشتر استفاده می کردید. شما باید به جای واژه جراحی از سلاخی استفاده می کردید. چرا که شما و دوستانتان در بیشتر از این که جراحی آموخته باشید در کشتارگاه ها سلاخی و قصابی آموخته و ماهر شده اید نه در جایی مثل دانشگاه که در هیچ دانشگاهی چنین رشته ای را نمی آموزند.
متاسفانه حقیقت دارد سالهاست که این تیغ قصابی (ببخشید جراحی) شما و دوستان رنگارنگتان بر پیکر نحیف سینمای ایران کشیده می شود وهر بار یک عضوی را از این بدن نحیف جدا کرده اید. یک بار چشم سینما را در آوردید، یک بار دستانش را بریدید، یک بار پاهایش را، شما حتی به قلب سینمای ایران هم رحم نکردید . حالا حتی به جنازه تکه تکه شده ی سینما هم رحم نمی کنید و دلتان می خواهد هر روز آن را به تکه هایی کوچک و کوچک تر بدرید.
با این همه ولی برای شما متاسفم که این تیغ قصابی (ببخشید جراحی) شما از قطع و برش تنها عضو باقیمانده ی سینما ناتوان است. این را بدانید که شما و دوستان قصاب یا به تعبیر شما دوستان جراحتان در جراحی مغز سینمای ایران ناتوانید. آن را نمی توانید از کالبد این بدن نیمه مرده جدا کنید. چرا که دانش روبرو شدن با آن را ندارید. دستان شما ، کاردهای شما و تمام امکانات شما برای برش مغز سینما ناتوان است. این را خودتان هم خوب می دانید.
باید خدمتتان عرض کنم، که پیام شما توسط سینماگران دریافت شده است ، یعنی مدتهاست که سینماگران ایرانی این پیام را دریافت کرده اند ، اما باور کنید که دیگر چیزی برای ازدست دادن نمانده که کسی پیام شما را زنگ خطری تعبیر کند. هر چه بود را سینمای ما از دست داده ، پس این نامه گشاده شما که سر ندارد تنها کار ذغال را می کند پس از رفتن زمستان.
پس نوشت: خواندن دفاعیات و حمله شورجه به سینماگران باعث شد که این سطرها را بنویسم، این طور احساس کردم کمی دلم خنک شده است.
درهمین ارتباط:
متن کامل نامه45 سینماگر به مسولان و سیاست گذاران فرهنگی کشور
نامه 450 خطی شورجه در پاسخ به نامه چند خطی سینماگران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر