شنبه

وقتی بهرام دلتنگ است و بیمار...

دوستان خوبی به یلدا بازی دعوتم کرده اند که حتمن همین امروز در این بازی شرکت می کنم و می نویسم آنچه را که فکر می کنم دیگران نمی دانند درباره ام.
اما حالا تا بخواهم اعترافاتم را بنویسم ، این چند سطر را می گذارم این جا تا شاید وصف حالم باشد.البته این سطرها (آنچه را که مانند شعر نوشته ام)را پیش از این هم در خانه قبلی چشم هایش نوشته بودم ، درست زمستان پارسال و چند روز بعد از امروز.

با برف

روزها به تلخی ،

می گذرند برایم.
در زمستانی با برف
و بی تو

هرچقدر که این روزها و شب ها به برف بیشتر نگاه می کنم، سپیدی اش را بیشتر می بینم. این به گمانم برایم امید است. راستش چند روزی می شود که بیمارم. بیمار از آن جهت که اعصابم بهم ریخته و هر وقت که اعصابم به هم می ریزد دچار تپش قلب می شوم و فکر می کنم که هر لحظه قلبم می ایستد. این بیماری کهنه نیست، حالا دوسال می شود که گاه گاهی این طور می شوم و ماجرا از بازداشت برادرم شهرام شروع شد، یعنی آن وقت خودش را نشان داد و همچنان ادامه دارد. بیش از چند بار رفته ام سراغ دکتر، نوار قلب و این جور چیزها، اما هر بار اعضای بدنم در بهترین شرایط ممکن بوده اند، دست کم آزمایش ها این طور نشان داده است.
این طور که می شوم سررشته کار از دستم در می رود، نمی توانم کار کنم ، خوابم زیاد می شود و به گذشته و همین طور به روزهای سخت آینده بیشتر فکر می کنم و این ماجرا ادامه دارد تا فراموشی این بیماری. آن هم تنها در شرایطی ممکن است که دور و برم پر باشد از دوستان و فامیل و اتفاقهای خوب که این روزها اصلن شرایطش برایم مهیا نیست و البته ماجرا ادامه دارد.
حالا ولی سعی می کنم توی این روزها به خودم دلداری بدهم و خودم را شاد کنم، برای خودم نقش بازی می کنم و سعی می کنم از این ماجرا فرار کنم .
می دانم که دوستان همکارم این روزها تحملم کرده اند که کم کاری ام را ندید گرفته اند، وگرنه خودم می دانم که تعهد کاری یعنی چه و من چه وظایفی دارم. واقعن ممنونشان هستم ، بخصوص رییس عزیز.

سه‌شنبه

چقدر دوریم از هم و از همه

برف که می بارد هنوز با خودش احساس خوب کودکی را می آورد. حس گرم و لذت بخش دور هم نشینی زیر سقفی که چندان مطمئن به نظر نمی رسید. هنوز برایم برف عین پاکی است.همه جا که سفید پوش می شود دوست دارم اولین رد پا ها را خودم کشف کنم و حدس بزنم مثلن مال چه کسی است. تند و تند از پنجره سرک بکشم تا ببینم که هنوز می بارد ؟
هنوز هم توی اتاق پشت پنجره با لیوان پر از چای داغ و سیگار روشن به برف هایی که تا امروز باریده فکر می کنم و این که آخرین بار کی زیر برف راه رفته ام ، با چه کسی بوده ام و چه حرف هایی بین مان رد و بدل شده است. برف که می بارد صدای سکوت به بیرون اتاق هم می رسد. صدا ها جور دیگری می شوند .انگار برف صداها را توی خودش نگه می دارد. برف که می بارد هرچقدر هم که سرد باشد دوست دارم از نزدیک و جایی که سقف ندارد باریدنش را ببینم وگاهی بالای سرم را نگاه کنم. هنوز هم این سوال برایم باقی مانده که چرا وقتی برف می بارد به آسمان که نگاه می کنم ، آسمان را قرمز می بینم . فرقی نمی کند که روز باشد یا شب اما همیشه این طور دیده ام.
هنوز برف می بارد. پشت پنجره برف می بارد. و من در تنهایی به روزهای عاشقی به روزهای باهم بودن فکر می کنم. اصلن برف که می بارد به همه فکر می کنم. به همه چیز. با جزئیات. برف که می بارد حافظه ام بهتر کار می کند.خیلی چیزها ، خیلی کسان و حرف ها و ماجراها را به خاطر می آورم.
خجالت نمی کشم وقتی برف می بارد. با تمام جزئیات خاطراتم را مرور می کنم. این که چند بار عاشق شده ام . چه کسی را مخفیانه دوست داشته ام یا چه کسی را آشکارا. چه کسی را زیر برف بوسیده ام یا در آغوش گرفته ام .خاطرات خوب و بد را باهم به یاد می آورم .
هنوز برف می بارد. مثل همیشه دعا می کنم که برف به این زودی ها آب نشود.از آب شدنش می ترسم . زمین لخت زمستان مرا یاد فاصله و دوری می اندازد. یاد مرگ . این که چقدر از هم و از همه دوریم .
پشت پنجره هنوز برف می بارد . چای داغ دیگری باید برای خودم بریزم و سیگار دیگری روشن کنم...

پی نوشت: روزبه عزیز زحمت کشیده و مرا به یلدا بازی دعوت کرده است. از لطفش ممنونم اما به دو دلیل چیزی در این باره نمی نویسم. دلیل اولش این که نفر ششم دعوت شده هستم و آنطور که خوانده ام در این بازی بیشتر از 5 نفر را نمی شود دعوت کرد. دلیل دوم هم این است که دیگر چند روزی از یلدا گذشته و شاید لطفی نداشته باشد

چهارشنبه

محدودیت های جدید برای صدر مجوز کتاب

اداره کل کتاب و کتابخوانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد که تا اطلاع ثانوی، اداره کل ارشاد استان ها نبايد برای کتاب هايی که قرار است خارج از مرکز منتشر شود، مجوز پيش از انتشار صادر کنند.

اين در حالی است که طی يکسال گذشته بسياری از فعالان عرصه نشر و کتاب از عدم صدور مجوز و يا طولانی شدن مدت بررسی کتاب توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سخن گفته و بارها از وضعيت موجود در اين عرصه و سختگيری های اين وزارتخانه ابراز نگرانی کرده اند.

به گزارش مهر، از اين پس ، ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان ها مجاز به صدور مجوز پيش از انتشار کتاب نيستند و می بايست مجوز کليه کتاب ها در مرکز صادر شوند.

اطلاعيه اداره کتاب و کتابخوانی وزارت ارشاد در حالی به مراکز استانها اعلام شده است که چندی قبل مسولان وزارت ارشاد اعلام کردند تنها مجوز کتابهای آموزشی و کمک درسی در خود استان صادر خواهد شد .

پيش از اين ادارات ارشاد در مراکز استان ها نيز می توانستند پس بررسی ، برای آثار ناشران شهرستانی مجوز نشر صادر کنند و بنا بر اظهارات ناشران شهرستانی بيشتر کتاب ها در کمتر از دوهفته مجوز پيش از چاپ دريافت می کردند.

تصميم صدور مجوز در استانها برای آثار ارايه شده از سوی ناشران شهرستانی در دوره پيشين وزارت ارشاد اتخاذ شده بود که با تصميم جديد وزارت ارشاد اين مصوبه ديگر اجرا نخواهد شد.

اين در حالی است که از ابتدای روی کار آمدن محمد حسين صفار هرندی در وزارت فرهنگ و ارشاد بسيار
ی از کتاب های دارای مجوز و منتشر شده نيز توقيف و از انتشار مجددشان جلوگيری به عمل آمده است...

این هم لینک در منبع اصلی:

محدودیت های جدید برای صدر مجوز کتاب

سه‌شنبه

آهای دوستداران شعر، شاملو 82 ساله شد!

آغاز
بی گاهان
به غربت
به زمانی که خود در نرسیده بود -

چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ،
و قلبم
در خلاء
تپیدن آغاز کرد

***
گهواره تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی پرنده و بی بهار

نخستین سفرم باز آمدن بود ازچشم اندازهای امید فرسای ماسه و خار،
بی آن که با نخستین قدم های نا آزموده نوپائی خویش
به راهی دور رفته باشم

نخستین سفرم
باز آمدن بود
***
دور دست
امیدی نمی آموخت
لرزان
بر پاهای نوراه
رو در افق سوزان ایستادم
دریافتم که بشارتی نیست
چرا که سرابی در میانه بود

***
دور دست امیدی نمی آموخت
دانستم که بشارتی نیست:
این بی کرانه
زندانی چندان عظیم بود
که روح
از شرم ناتوانی
دراشک
پنهان می شد


این شعر و عکس را برای آغاز هشتاد و دوسالگی شاعر معصومیت و اقتدار گذاشتم اینجا.تا شاید یادمان باشد که چگونه باید زیست.آغاز شعر زیبایی است مثل تمام شعر های شاملو، از خواندنش لذت ببرید.
به همسر و پسرانش تولدش را تبریک می گویم، همچنین به دوستداران شعر

یکشنبه

متهمان پرونده وبلاگ‌‏نويسان نسبت به برگزاری غيرعلنی دادگاه خود اعتراض کردند

ما امضا کنندگان اين نامه سه تن از متهمان پرونده ای هستيم که به نام « پرونده وبلاگ نويسان» شناخته شده و هم اکنون در شعبه تحت مديريت شما مراحل دادرسی را طی می نمايد.
اقدام غيرمنتظره جنابعالی در غيرعلنی اعلام کردن بررسی پرونده ما درجلسه اخير دادگاه، درمورخ ۱۲ آذرماه،موجب شگفتی مان شد.
انتظارداشتيم با توجه به جلسه حضوری با رييس محترم قوه قضاييه وتاکيد برپيگيری تخلفات ومبنا قرار دادن نتيجه کميته تحقيق سه نفره ايشان،رسيدگی به پرونده به شکل ديگری ادامه پيدا کند.
باتوجه به اينکه آيت الله شاهرودی در آن ديدار صريحا اعلام کردند که اعترافات به اجبار گرفته از ما باطل است و نبايد مورد استناد قرار گيرد.و به دليل خوشبينی که تلاش می کنيم نسبت به روند دادرسی عادلانه پرونده داشته باشيم،برآن شديم درخصوص تصميم اخيرتان درباب غيرعلنی کردن بررسی پرونده درجلسه اخير دادگاه،که برخلاف مشی جلسه نخست دادگاه درششم آبان ماه بود،نکاتی را به استحضار برسانيم .
پرسش ما از شما که مسئوليت خطير قضاوت را در اين دادگاه برعهده گرفته ايد اين است که...

چهارشنبه

نامزدان اصلاح طلب شوراها ، منصور اسانلو را دریابند!

حالا دیگر همه می دانند که منصور اسانلو کیست و برای چه در زندان است. اسانلو هم یکی است مثل خیلی های دیگر که در کشور ما به جرم داشتن عقیده ای و این که می خواهد به عقیده اش تحقق ببخشد مورد ظلم قرار گرفته و در زندان به سر می برد.
بسیاری از خواسته های منصور اسانلو و همفکرانش در سندیکای رانندگان شرکت واحد ربط بی واسطه ای دارد با آینده نامزدان انتخابات شورای شهر. چرا که آنها در همین جامعه شهری به مردم خدمت می کنند و از حداقل حقوقشان هم محرومند.
فکر می کردم حالا که نامزدان انتخابات شوراهای شهر و روستا از امروز تبیلغاتشان را شروع کرده اند چه خوب است که به دیدار اعضای سندیکا بروند و یا لاقل خواسته های کارگران شرکت واحد را در شعار های انتخاباتی و همین طور برنامه های کاری شان در آینده قرار بدهند.
بدون شک منظورم از این نامزدان ، تنها نامزدان اصلاح طلب است ، چرا که جناح مقابل به کل منکر حق و حقوقی برای شهروندان و کارگران است. به گمانم اگر دوستان اصلاح طلب و فعال در ستادهای انتخاباتی اصلاح طلبان چنین مساله ای را در برنامه ها و شعار های نامزدان مورد حمایت خود لحاظ کنند هم خواسته های کارگران را در این شرایط بگیر و ببند و محدودیت مطرح کرده و هم هزاران کارگر را با خود همسو خواهند کرد.
اسانلو را دریابیم که اسانلو یعنی هزاران هزار کارگر هموطن.

دوشنبه

همکاران در سایت اصلاح طلب امروز توجه کنند!

ترجیح می دهم در این باره حالا ، چیزی ننویسم . هرچند که بسیار حرف دارم در این باره و پاره ای از مسایل این چنینی.
همین دو لینک خبر و حرف های وکلای پرونده وبلاگ نویسان و انتشارش در برخی از روزنامه های صبح به خوبی خودش گویای بسیاری از مسایل است. تنها بگویم که گمان نمی کنم خبر انصراف ابراهیم حاتمی کیا از ساخت پروژه ی "شهید چمران" و یا خبر تکه شدن اصولگرایان درانتخابات شوراها، آن قدری اهمیتش بیش از باز انتشار اخبار دادگاه غیر علنی کسانی باشد که یکی از اتهاماتشان نوشتن برای سایت اصلاح طلب! امروز باشد.
دو خبر زیر را بخوانید:

دادگاه شهرام رفيع زاده به صورت غيرعلني برگزار شد

و

انتقاد وكلاي پرونده وبلاگ‌نويسان از غيرعلني بودن دادگاه

جز 10 کشور اول جهان هستیم!

عجب رکورد می شکنیم در همه امور، مخصوصن در مسایلی که خیلی هم به ما می آید و به حکومت ما. در خبر ها آمده بود که ایران بیش تر از 150 هزار زندانی دارد. نمی دانم چطور ازدستشان در رفته بود این آمار را هرچند غیرواقعی و کم ، اما اعلام کردند.
خودم که کمی دراین مساله دقیق شدم ، تناقض های زیادی دیدم که برایم آشکار کرد این آمار باید بسیار بیش تر از این رقمی باشدکه اعلام کرده اند.
گزارش کوتاهی در این باره نوشتم که گفتم شاید بد نباشد ، بخوانیدش ، این لینک بدون فیل ترش:

جز 10 کشور اول جهان هستیم!

علیرغم اعلام مسولان قضايی دولت جمهوری اسلامی ايران مبنی بر اندک بودن تعداد زندانيان کشور، ايران يکی از ۱۰ کشور اول جهان در تعداد زندانی است.

رئيس سازمان زندان ها و اقدامات تامينی و تربيتی ایران در گفت و گو با خبرگزاری مهر با بيان اينکه ۱۵۳ هزار نفر در زندان های کشور نگهداری می شوند ، گفت: ايران جزء ۱۰ کشور اول جهان در تعداد زندانی است.

علی اکبر يساقی همچنين گفت: اعتقاد داريم افرادی که عليه امنيت عمومی اقدام می کنند حضورشان در جامعه آرامش مردم را سلب می کند بنابراين بر نگهداری اين قشر در زندان تاکيد بسيار داريم و خواستار برخورد جدی با اين افرد هستيم. اما بايد توجه داشت که اين افراد فقط ۱۰ الی ۱۵ هزار نفر را تشکيل می دهند و مابقی اقشاری هستند که به دليل جرائم غير عمد در زندان ها بسر می برند.

گفتنی است که بسياری از فعالان سياسی ، حقوق بشر، روزنامه نگاران و اقليت های مذهبی در جمهوری اسلامی ايران به اقدام عليه امنيت عمومی متهم می شوند.

پيش از اين مسولان سازمان زندانها ، آمار ورودی زندانی های ایران را ۶۰۰ هزار نفر در سال عنوان کرده بودند درحالی که سالارکيا، معاون دادستان تهران درامورزندان ها، خروجی زندانی های کشور را تنها ۸۰ تا ۹۰ هزار نفر درسال عنوان کرده بود ...

این هم لینک گزارش در رادیو فردا:

ایران درفهرست ده کشور اول جهان در تعداد زندانی


یکشنبه

منم همینطور؟!

همین چند روز پیش بود که نوشته بودم درباره هیچکس. و این که ضبط آلبومش طول کشیده و برای همین یکی از آهنگهای قدیمی اش را گذاشتم این جا. دیروز رفتم سری به بروبکس رپ در وبلاگستان بزنم دیدم که همه لینک و آهنگی از هیچکس را گذاشته اند توی وبلاگ هایشان . گفتم تا دیر نشده جا نمانم این آهنگ را به شما برسانم که حالش را ببرید.
راستش کم کم دارم به این بهزاد بلور امیدوار می شوم ، راهی را پیش گرفته که به گمانم درست است و نتیجه خواهد داد. او با نسل جدید موسیقی ایران ارتباط خوبی گرفته و هر روز هم دارد بهتر از دیروزش عمل می کند، (از همین جا یه تبریک به بهزاد) به نظرم او از معدود آدم هایی است که نسل جدید موسقی ایرانی را شناخته و از امکاناتی که دارد برای ارتباط با این نسل استفاده کرده و آن را می فهمد.
دیدم این بهزاد خان بلور در وبلاگ روز هفتم سایت بی بی سی فارسی آهنگ جدید هیچکس بانام " منم همینطور" و خبر انتشار آلبوم و همین طور کنسرتش در اروپا را گذاشته ، آن هم با لینک برای دانلود که خدا خیرش دهد ما هم استفاده کردیم. او پیش از این با هیچکس مصاحبه هم کرده است.

منم همینطور" با صدای هیچکس را از این جا دانلود کنید":
http://odeo.com/show/3520643/1103785/download.mp3
و این جا بشنوید:

powered by ODEO

این هم مصاحبه بهزاد بلور با هیچکس:
آسفالت داغ هيچکس

پی نوشت: کسانی که می خواهند آهنگ جدید هیچکس را با حجم پایین دانلود کنند می توانند به وبلاگ روز هفتم و لینکی که در متن داده ام مراجعه کنند

پینگ اومد!

خب به سلامتی که این بلاگ رولینگ هم آمد و چشم ما به جمال دوستان دارد کم کم روشن می شود. عادت کردن به یک ابزار و یا امکان هم خیلی عجیب است. این چند روزی که بلاگ رولینگ از کار افتاده بود انگار که در وبلاگستان خاک مرده پاشیده بودند.بیشتر به شهر ارواح شباهت داشت تا چیز دیگری. اما خب حالا که پینگ آمده گویا اندک اندک جمع مستان می رسند. خب باید یک مراسم شکرگزاری برگزار کنیم.
البته برای ما بلاگ اسپاتی ها که توفیری نداشت تازه کمی هم بهتر بود(خنده موزیانه)، راستش توی این چند روز حسابی از فرصت استفاده کردیم و همیشه در صدر فهرست دوستان خودمان را ثبت کردیم تا دو نکته را یادآوری کنیم ، یک آدم سوء استفاده گری هستیم و دو یک تبلیغی برای این بلاگر کرده باشیم.
بهر حال فکر می کنم از امروز دوباره وبلاگ نویسی روی بورس خواهد بود و حسابی شلوغ.

پی نوشت: دوستان تشریف بیاورید اینجا توی همین بلاگ اسپات خودمان که هیچ نیازی به جایی ندارد خودش یک تنه یک ایالات متحده است با همه ابزارآلات و ادوات.