خوب به یاد دارم و بسیاری از ساکنان یا اهالی تهران نیز به یاد دارند که این تهران امروزی حد وحدودش تا کجا ها بوده و حالا تا کجاست. و در این سالها که گذشته چطور از مرز بزرگی هم گذشته. چطور به این جمعیت نزدیک 20 میلیون رسیده است. ماجرا به خیلی سال پیش هم برنمی گردد که از یاد برده باشیم؛ حلبی آباد و آلونک های حلبی جنوب تهران را ، یا شهرحلب! تهرانپارس را.خانه های کنار کوره های آجرپزی جاده شاه عبدالعظیم یا عليشاه عوض را که خشت و آجرشان حلب های خالی روغن 17 کیلویی بود نه آجری که آن نزدیکی می ساختند، قوطی کبریت های روشن زورآباد کرج و حصارک را. مفت آباد و یافت آباد و گودهای میدان شوش، قلعه حسن خان و... را.
همین طور مردمانش را نیز از یاد نبرده ایم هنوز، چرا که در طول این همه سال همیشه ساکنان آن خانه های حلبی پیش چشمانمان بوده اند و تنها هر روز که گذشته ، دور و دورتر شده اند از این به اصطلاح کلانشهرنشینان.نه از نظر مسافت جفرافیا ، بلکه از جهت جغرافیای زندگی .
آنها هیچ وقت شهروندان این شهر بزرگ نشدند و همچنان حاشیه نشینی را با تمام وجودشان حس می کنند. هیچ وقت آنها از آب ، برق ، آموزش و بهداشتی که قرار بود رایگان باشد برای همه مردم ایران بهره نبردند. پول نفت که هیچ بوی نفت نیز هیچ وقت به مشامشان نرسید. تنها چیزی که در این دو یا سه دهه به آنها رسید وعده هایی بود که هر روز آب و رنگش بیش تر شده است. آنها حاشیه نشین بودند، هستند و گویا قرار است که همچنان باشند، با این تفاوت که حالا اسم حاشیه نشینی را ازشان گرفته و نام شهروند به آنها داده اند درست عین وعده های رنگارنگ.
درتازه ترین آماری که از سوی استانداری تهران منتشر شده آمده که تهران تنها 567هزار نفر حاشیه نشین دارد. گویا استاندار جدید و همکارانش حتی نگاهی هم به آمارهای منتشر شده از سوی مدیران پیش از خود نیانداخته اند یا این رقم را حتی با جمعیت استان و نقاط پرجمعیت مقایسه نکرده اند ، چرا که اگر چنین می کردند از اعلام این آمار به حتم پرهیز می کردند و این چنین مورد تمسخر قرار نمی گرفتند. گویا سیاست کلی حکومت جمهوری اسلامی در قبال مسایلی از قبیل حاشیه نشینی و مهاجرت و معضلات اجتماعی بر این مبنا است تا با آمار های دروغ و کوچک جلوه دادنشان برای خود آرامش خاطر ایجاد کرده و از تفکر و برنامه ریزی در این موارد فرار کند.
مسولان در این امور بخصوص در سالهای اخیر با بالا رفتن سطح اطلاعات جامعه ایرانی از حقوق شهروندی، راه حلی برای معضلی مثل حاشیه نشینی پیدا کرده اند که بازهم از هرگونه تفکری برای حل این مشکل جلوگیری کنند. آنها با ایجاد شهرداری ، شوراها و نامگذاری بر مناطق حاشیه نشین سعی کرده اند تا حاشیه نشینان را شهروند و محل زندگیشان را شهر معرفی کنند و خودشان را در برخورد منطقی با این معضل اجتماعی موفق نشان دهند. اما این بدون شک بزرگ ترین اشتباه است و بزودی در طول زمان خودش را نشان خواهد داد.
هرچند در طول این نزدیک به سه دهه خیر حکومت و دولت های متفاوت به حاشیه نشینان نرسیده و زندگی سختشان سخت تر شده ، اما خیر حاشیه نشینان همواره به دولت ها و جناح های سیاسی رسیده است. این را همه می دانند هم سیاستمداران حکومت و هم حاشیه نشینان. در این روزها که می آید حاشیه نشینان شهروندان عزیزی هستند که به شدت مورد علاقه جناح ها و گروه های سیاسی هستند. جمعیت انبوه شان و سادگی شان در چنین مواقعی بسیار مورد علاقه و توجه سیاسیون قرار می گیرد.
انتخابات شوراها نزدیک است و حاشیه نشینان این روزها عزیز تر از همیشه اند. حاشیه نشینان شهروند می شوند و قرار است وعده های خوب و رنگارنگ دوباره بین شان تقسیم شود. چپ و راست هم ندارد ، همه جناح ها و گروهها آنها را به یک چشم می بینند. حاشیه نشینان یا شهروندان مقطعی و ذخیره اما حالا دیگر خیلی به این وعده ها علاقه ندارند. از نظر آنها کسی خوب است که وعده ندهد اما عمل کند. به فکرشان باشد. امکانات رایگان به آنها ندهد ، اما در استفاده از امکانات عمومی و شهری نیز مانعشان نشود. آنها پول نفت نمی خواهند. نفت هم نمی خواهند.حاشیه نشینان کسانی را می خواهند که راه زندگی ساده ومعمولی را نشانشان دهد.
تعدادشان کم نیست در کل کشور. به 25 درصد جمعیت کل کشور نزدیک شده اند.
تازده در همین مورد: