سه‌شنبه

وقتی از انتخابات حرف می زنیم ...

وقتی از انتخابات حرف می زنیم در واقع باید از خودمان بپرسیم که از چه چیزی حرف می زنیم؟
راستش این روزها هر خبرگزاری داخلی و یا هر وبسایت خبری را که باز می کنم کمتر می شود اخبار و گزارش هایی خواند که رنگ و بوی انتخاباتی نداشته باشد. به عبارتی این بحث انتخابات ریاست جمهوری دهم نه تنها خبرگزاری ها و وبسایت های خبری و روزنامه ها که خیلی از وبلاگ ها را هم به تسخیر خودش در آورده است و درست درهمین وقت است که این سوالی که اول همین پست آوردم توی ذهنم تکرار می شود.
نمی دانم چرا نمی توانم خودم را قانع کنم که این ماجرایی که قرار است در خرداد ماه اتفاق بیافتد ، اسمش انتخابات است. البته نه این که اصلن ندانم بلکه دلایلی برای این تردیدم دارم، یک دلیل بزرگش شاید این باشد که همیشه برای خودم پرسش هایی داشته ام که این قضیه را برایم با شک و شبهه همراه کند. با این همه اما چون اخبار و نوشته های روزانه فارسی را دنبال می کنم این روزها مجبور می شوم که به این مساله هم فکر کنم.
یکی از پرسش های بزرگم مثل خیلی های دیگر همواره نظارت شورای نگهبان است بر این انتخابات و این که در حقیقت آنها هستند که انتخاب می کنند نه مردم. اما از این مساله که بگذرم برایم این مساله پررنگ می شود که در مملکتی که تاب و تحمل گروه های سیاسی و بخصوص جناح حاکم بر دولت بسیار کم است و کمتر می توانند حرف و یا عقیده مخالفشان را تحمل کنند چطور می شود که چیزی به نام انتخابات برگزار شود.
مثلن همین امروز که خبرها را مرور می کردم این گفته های کامران دانشجو ، رییس ستاد انتخابات کشور که در روزنامه اعتماد منتشر شده بود این شک و شبهه را برایم بیشتر کرد .
او گفته بود«از من انتظار نداشته باشيد از دولت دفاع نکنم. دفاع نکردن از دولت انتظار بيهوده يي است چرا که معتقدم اگر اين کار را نکنم به موقعيتي که در آن قرار گرفته ام خيانت کرده ام.»
یعنی واقعن وقتی چنین شخصی رییس ستاد انتخابات یک کشور است و کسی است که باید با بی طرفی کامل سخن بگوید بخصوص حالا که به چنین پستی رسیده ، می شود به سلامت آن انتخابات اعتماد کرد؟ برای من یکی که دشوار است. همین آقایان زمانی که در سال 84 دولت هنوز در دست اصلاح طلبان بود با ضرب زور و تقلب و هزار ترفند دیگر نتیجه را به نفع خودشان کردند، حالا که دولت هم دست آن هاست آیا می شود انتظاری دیگر داشت؟ نمونه های زیادی از کم تحملی و تقلب و فریب می شود پیدا کرد که مدام شک و شبهه را در ذهن بیشتر کند، مثل همین ماجرای توزیع سیب زمینی رایگان بین عامه مردم بخصوص قشر ضعیف و فقیر جامعه، یا پرداخت وجه نقد به کارمندان و یا پرداخت سکه به عنوان هدیه تولد به کارمندان ارگانهای خاص و... برای جلب رضایت و گرفتن رای.
می دانم بسیاری از دوستانم ، ذهن شان مشغول این انتخابات است و ترجیح می دهند که تغییری در دولت بوجود بیاید اما به گمانم این مساله خیلی دور از دسترس است. البته به گمانم دور بودنم از کشور شاید موجب شده که نسبت به این تغییر بی تفاوت باشم چرا که اگر آنجا زندگی می کردم چه بسا که حالا این مساله برای من نیز اهمیت پیدا می کرد. با این حال اما فکر می کنم که حتا اگر کسانی هنوز امیدوار به تغییراند ،باید در کشوری که لااقل مسایل سیاسی اش روی اصول رایج نمی چرخد از کاندیداهای مورد نظرشان بخواهند تا چنانچه قدرت را بدست آوردند لااقل منفعل بودن را بگذارند کنار. نشود که دوباره قائله مجلس پنجم را شاهد باشیم، بگیروببندهای قوه قضاییه و وزارت اطلاعات و نیروهای خودسر را شاهد باشیم ، نشود که دوباره از مجلس قهر کنند و بگویند ما استعفا می دهیم، نکند بازهم دولت مدارا برپا کنند. بلکه قول بدهند اگر قدرت را بدست می گیرند لااقل سکان دست خودشان باشد. از دولت حاضر و جناح مقابلشان درس بگیرند لااقل.
پرچانگی کردم، بقیه اش بماند برای بعد، حتمن در روزهای آینده از این ماجرا بیشتر خواهم نوشت ...

هیچ نظری موجود نیست: