شنبه

برای مادرم که نیست

ماه سرطان

شرجی تیرماه بوی سرطان می دهد

بوی حنجره ی زنان آبله گون

باچادرهای بسته بر کمر

که بر ایوان شیون می کنند.

تیرماه بوی آغوش کسانی را می دهد

که مرا درآغوش می گیرند

یک به یک،

کسانی که مادرم نیستند.


امروز روز تلخی نیست برایم ،تنها در این روز مادرم را در دو روز مانده به دوسالگی از دست دادم. چرا تلخ نیست چون مفهومی از تلخی همیشه زیر زبانم هست و برای همین هیچ روزی را به کمال شیرین نگذرانده ام.

برای همه مادران زمین آرزوی سلامتی می کنم.


پیش از این هم برای مادرم نوشته ام:

مادر زن است


خواب کودکی ها

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بهرام عزیزم...
خوبی؟؟؟
بعضی وقتها این وبلاگت مشکل داره من نمی تونم نظر بدم ولی همه پست هات رو می خونم.هر روز میام اینجا.
من هم دلم واست تنگ شده.
داداشی هم چند وقت پیش اومده بود پیش ما...خیلی برات سلام رسوند.
داداش ما بی معرفت نیستیم ها...دوستت داریم.
فرفری اومده مرخصی...تا 20 تیر هست.
اونم برات سلام رسوند...25 مرداد خدمتش تموم میشه...
بهنام

ناشناس گفت...

حتما همو می بینیم بهرام جان .به امید روزی که همه ی دوستان در کنار هم باشند و مجبور نباشند کوچ کنند.

ودیگر اینکه به قول رویایی :

مادر که می میرد

دیگر نمی میرد .

شاد باشی رفیق .

بهرام رفیعی گفت...

درست است کوروش نازنین.و امید که روزی همه به سرزمینمان کوچ کنیم که کوچی است بس شیرین. رویایی گاهی اوقات آدم را با شعرهاش داغان می کند. زیبا شعر می گوید .
ممنون که سر زدی رفیق ، من هم مدام می خوانم و می بینمت
امید به دیدار

بهرام رفیعی گفت...

بهنام جان
چقدر دلم می خواست که الان یک ماچ آبدار از آن لپ های خوشگلت بگیرم. به فرفری هم سلام مرا برسان بگو زودتر تمام کن این آش خوری را.
یاد شاخه نبات و دماغ و شیشه بخیر.
دوستتان دارم برای همیشه

ناشناس گفت...

متاسف شدم رفیق!
نداشتن مادرم غم بزرگی رو همراه ادم می کنه ولی باید واستاد
موفق باشی

ناشناس گفت...

شعرهای خوبی داری،سعی کن بیش تر بنویسی.
بازهم سر می زنم