نمی دانم چرا؟
اما این روزها هر چه فکر می کنم
تو را به خاطر نمی آورم
شاید ،
فراموشت کرده ام.
خوب است فراموشی یا بد، به کسی یا چیزی ربط دارد که فراموش کرده ای. فراموشی گاهی می تواند یک بیماری باشد گاهی یک مرهم و شفا. گاهی می تواند تلخ باشد و گاه شیرین. شاید هم فراموشی در عین بی ربطی به عاشقی گاهی خود عشق باشد. با این همه تعبیرهای جور و واجور فراموشی ، فراموشی است.
درباره همین فراموشی :
فراموشی
بازهم سیفون را فراموش کرده ای
پنجشنبه
شنبه
آتش بازی قرمزها
این خانم که در عکس بالا می بینید یکی از هواداران "پرس پولیس" است که مثل افشین قطبی و تیمش همه جا را به آتش کشیده و با این آتش سرخ تنها می خواهد سیگارش را روشن کند. دوستان آبی زحمت تلفن به آتش نشانی را نکشند که آتش نشانی هم قرمزپوش است.
پس نوشت: خودمانیم این لوگوی وبلاگ شهرام هم با این گیلاس ها یا سیب های قرمز خدایی این بالای وبلاگ را هم قرمز و هم قشنگ کرده است!
هاهاها
پس نوشت: خودمانیم این لوگوی وبلاگ شهرام هم با این گیلاس ها یا سیب های قرمز خدایی این بالای وبلاگ را هم قرمز و هم قشنگ کرده است!
هاهاها
یه مشت سرباز را ببینید
دو پست قبل تر از یه مشت سرباز هیچکس نوشته بودم ، به کمک شروین دیدمش و بعد آپلودش کردم و حالا می توانید ویدیو هیچکس و خیلی از بچه های صامت را ببینید:
یه مشت سرباز را این جا هم ببینید:
veoh
یه مشت سرباز را این جا هم ببینید:
veoh
جمعه
اشتراک در:
پستها (Atom)