دوشنبه

رامین جهانبگلو دوباره می نویسد ؟!


... پس از فاجعه 11 سپتامبر گروهي از نو محافظه كاران مي خواستند با توسل به صليبي هاي مسيحي به عنوان نخستين آورندگان دموكراسي به خاورميانه براي حمله به عراق و لبنان پيشينه تاريخي بسازند. استدلا ل مشابه اي براي سلطه آمريكا در خاورميانه هم اكنون در كار است. انديشه صدور دموكراسي به " كشورهاي وامانده " يا " كشورهاي تبهكار " در مباحثات گروهي از روشنفكران طرفدار سياست بوش وجود دارد كه در نهادهاي وابسته يا تحت حمايت واشنگتن بكار اشتغال دارند. نهادهايي چون صندوق دموكراسي يا صندوق كارنگي يا موئسسه واشنگتن و مركز وودرو ويلسون...

نمی دانم شما هم این دو مقاله اخیر دکتر رامین جهانبگلو را دیده اید یا نه؟ گویا دکتر جهانبگلو همچنان در پروژه ای که بازجوها برایش تدارک دیده اند باید ایفای نقش کند. او در دومقاله اخیرش با عنوان های :
1.دموکراسی سازی ویا آمریکایی سازی ؟
2. روشنفکران امپراتوری آمریکا و مسولیت ها
به ظاهر پرکارتر از گذشته ظاهر شده و دارد کارش را در حوزه اندیشه ادامه می دهد، اما به راستی آیا چنین است؟ سایت بازتاب در خبری که روز دوشنبه منتشر کرده است ، آورده :
رامين جهانبگلو، استاد فلسفه غرب كه چند ماهي را به اتهام ارتباط با بيگانگان و تلاش براي براندازي نرم نظام در بازداشت بود، پس از آزادي نيز به انتشار مقالات خود در سايت شخصي‌اش ادامه مي‌دهد.وي در مقاله خود پس از آزادي، با عنوان «آمريكايي‌سازي يا دمكراتيزه كردن؟»، نومحافظه‌كاران آمريكا را به دليل عدم درك پلوراليسم فرهنگي در خاورميانه به چالش كشيده است.

آن طور که از شواهد امر پیداست رامین جهانبگلو همچنان مراقبت ها ی پس از آزادی را سپری می کند و همچنان باید به توصیه ی حاج آقا ها گوش فرادهد . گویا او برخلاف پروژه های قبلی که با مقالاتی درروزنامه کیهان آغاز و شامل انتشار ندامتنامه خطاب به سران قوا یا ملت ایران و شرکت در شوی تلویزیونی می شد ، در پروژه اخیرپس از گذراندن چند ماه در سلول انفرادی حالا باید خودش با خبرگزاری ایسنا مصاحبه کند و در سایتش مقاله بنویسد و تمام نقش های این نمایش را به تنهایی ایفا کند تا بتواند از زیر فشار بازجوها خلاص شود.
امیدوارم این روزهای دشوار و ویرانگر هر چه زودتر برایش تمام شود.
پی نوشت:
بد نیست به این مقاله دکترجهانبگلوکه پیشتر با عنوان ؛ فلسفه سیاسی چیست ؟ نوشته شده هم نگاهی بیاندازید.

تازه در همین باره:
نوشتن از پشت عینک بازجویان

شنبه

ای ورد پرس ، ای ورد پرس بی مزه

خداوند این سرویس باحال و با معرفت و خوشمزه بلاگر را از امثال من نگیرد تا به دست و پای امثال ورد پرس بی مزه و بی معرفت بیافتیم. نمی دانم اصلا چرا دچار اشتباه شدم و خواستم که مطالب و آرشیو وبلاگ نازنینم را محض احتیاط به این ورد پرس منتقل کنم. اصلا درست گفته اند که آدمی همیشه زیاده خواه است.
نتیجه طمعکاری ام این شده که تمام شعرها و مطالبی که باید سطر به سطر زیر هم قرار بگیرند ، همگی به صورت افقی و در کنار هم قرار گرفته اند. حالا بخت با من یار بود که همیشه یک نسخه پشتیبان از قالب هایی که استفاده می کنم ، دارم . وگر نه خدا می داند که حالا چه بلایی به سرم آمده بود. همین الان هم رفتم این پسوردم را عوض کردم که مبادا ورد پرس همین طوربرای خودش هرکاری که دلش خواست در وبلاگ نازنینم انجام بدهد. یکی نبود بگوید آخر پسرک نادان نانت کم بود، وبلاگت کم بود ورد پرست چی بود.
حالا این جماعت فنی و وبلاگ باز هی بیایند و ارد بدهند که ورد پرس خیلی خوب است و بل است، بنده حقیر که دیگر خام این حرف ها نمی شوم.
همین امشب باید برای بلاگر عزیزمان اسپند دود کنم که برای ما این همه امکانات جور واجور فراهم کرده و تازه هیچ چشمداشتی هم ندارد جز محبت دوطرفه.
ای ورد پرس از کوری چشم تو هم که شده بعد از این هر ماهی یک بار قربان صدقه بلاگر می روم .

کنشگران

آسیه نوشته که :این همون خبر چهارمی بود که قرار بود تو دو تا پست قبلی بگم. که کنشگران، سایت خبری - تحلیلی جامعه مدنی ایران که این اخبار رو توش می بینین براه افتاد.
این سایت قراره خبرها و مطالب حوزه سازمانهای غیر دولتی رو پوشش بده. بنابراین اگر شما در یک ان.جی.او عضوید و خبر فعالیتهاتون جایی پوشش داده نمی شه. به آدرس زیر یه میل بزنین و خبراوتن رو بفرستین:
news@koneshgaran.net

به نوبه ی خودم تولد این سایت رو تبریک می گم و امید دارم که بتونه در کارش موفق بشه، هرچند که از این به بعد شرایط کار برای سازمان های غیر دولتی به مراتب سخت تر از گذشته هست. بهرحال فکر می کنم که در این روزگار سرشار از سکوت باید از چنین صداهایی حمایت کنیم. خوب است شما هم سری به این سایت بزنید و اگر از شیوه و مرام کارش خوشتان آمد لینکش کنید.

بلاگفا دزدی و ترور در وب را تبلیغ می کند


نمی دانم به وبلاگ دوستانی که درسرویس دهنده بلاگفا وبلاگ می نویسند در این چند روز سری زده اید یا نه. چند روزی است این آگهی آزاردهنده که می بینید را روی وبلاگ ها می فرستد که بسیار تاسف آور است . به شاخص های آموزش در این آگهی توجه کنید:
1. در آوردن شماره تلفن در چت
2. بازکردن وب کم دیگران
3. گرفتن پسورد
4. وارد شدن به سیستم های دیگران
و...
این ها تنها نمونه هایی از تبلیغات و آگهی در بلاگفا ست . نمی دانم دوستان بلاگر در سرویس بلاگفا تا امروز به این آگهی توجه کرده اند یا نه ، اما جا دارد که دوستانی که در این سرویس دهنده عضوند وحتی کسانی که در سرویس دهنده های دیگر وبلاگ می نویسند به این گونه آگهی ها اعتراض کنند. فکر می کنم به اندازه کافی مسایلی که در این آگهی بچشم می خورد در دنیای مجازی وجود دارد و وبلاگ های ایرانی هم به اندازه کافی به این مساله می پردازند ، اما این مساله ای نیست که یک سرویس دهنده وبلاگ خودش آنرا ترویج کند.
لا اقل مدیران بازرگانی و آگهی بلاگفا اگر هم می خواهند آگهی داشته باشند بهتر است از ترویج دزدی و تجاوز در فضای وب پرهیز کنند. نمی دانم چرا هر کاری هم که این دوستان می خواهند انجام بدهند ازنوع بدنام و سیاهش را شروع می کنند.
به گمانم این حق ماست که به چنین چیزی اعتراض کنیم.
اگر بتوانیم با هم به این گونه آگهی ها اعتراض کنیم ، از حقوق خودمان دفاع کرده ایم .

یک روز مدرسه با شیون فومنی

این روزها مصادف است با سالمرگ شیون فومنی ، شاعر خوب و توانای گیلان و کشورمان. شیون که درشهریور 1377 درگذشت جدای شاعری ، معلم خوبی هم بود. از او آثار ارشمند زیادی در زبان گیلکی و همین طور فارسی به یادگار مانده است،از آثار او به زبان فارسی می توان به مجموعه اشعار پیش پای برگ، یک آسمان پرواز،از تو برای تو ، رودخانه دربهار و از اشعارگیلکی اش می توان به مجموعه کاست های گیله اوخان و گاب دکفته بازار اشاره کرد.شیون فومنی جدای آثار ارزشمندش در زمینه شعر گیلکی و فارسی ، و فرزندان گرانقدرش ، نسل های زیادی از کودکان گیلانی و مازندرانی را نیز زندگی آموخت. همواره افتخار می کنم که یکی از شاگردانش بوده ام .
روحش شاد و یادش گرامی

هنوزدلم می خواهد برگردم توی رختخواب ، اصلا این خواب دم صبح لذت عجیبی دارد. همین طور که هنوز دربیدار شدن تردید دارم ، نگاهی به برنامه هفتگی ام می کنم که بر روی کاغذی نوشته و چسبانده ام روی دیواراتاق. امروزدوساعت وسط املاء* و انشاء و دوساعت آخر فارسی و دستور هم دارم. دستپاچه می شوم و می روم بسمت کتاب ها و دفترهای مدرسه . اولش فکر می کنم که نکند تکالیف فارسی و دستور را انجام نداده باشم . همین که کتاب فارسی را به دست می گیرم یادم می آید که هفته پیش بعد از آمدن به خانه و قبل از نهار همه ی کارهای مربوط به املاء و انشاء وفارسی و دستور را انجام داده ام. خیالم راحت می شود. هر چند دوساعت اول را باید در کلاس به سخنرانی های دبیر دینی گوش کنم ، اما در عوض بعدش چهار ساعت را با بچه ها کیف می کنیم. املاء و انشاء و فارسی و دستور دو سال است که برای ما لذت بخش ترین درس ها شده .
لباس می پوشم ، چایی خورده نخورده می زنم بیرون، امروز انگار شهر قشنگ تر شده ، دستفروش ها پیرسرا *را گذاشته اند روی سرشان. البته بیشتر شلوغی ها مال این میوه فروش ها و این چانچوکش ها *ست. با عجله از پیرسرا رد می شوم و تند تند همه ی عابران را پشت سر می گذارم. امروز اصلن حواسم به دخترها نیست. بعضی هاشان که آشنا هستند حتی تعجب می کنند و خودشان بلند بلند متلک می گویند. یکی می گوید : اینا که سه تا بودن ، نکنه این یکی اون دوتا رو خورده. وای یادم رفته بود اصلن، باید می رفتم سرخیابان سام* تا با قنبرزاده و حسن پور می رفتیم مدرسه. پیرسرا که تمام می شود می رسم به سبزه میدان *. میدان شلوغ است و همه آدم ها و ماشین ها در حال حرکت. از خیابان لاکانی* می گذرم. جلوی مسجد که می رسم . حسن پور و قنبرزاده ایستاده اند. انگار عصبانی اند ولی قنبر(اینطور صدایش می کردم) می خندد و می گوید. تو انگار راست راستی عاشقی. از قنبر و حسن پور عذرخواهی می کنم . برای اینکه جبران کنم ، پیشنهاد می دهم برویم چایخانه عموصفر که سرکوچه آفخرا* است...
ادامه نوشتار

سه‌شنبه

روزنامه نگار همیشه جایی برای نوشتن دارد

(در این دو روز خیلی از نوشته های دوستان را در باره ی توقیف شرق خواندم . اول از همه امیدوارم که انجمن صنفی به هر ترتیبی که می تواند پیگیر این مساله باشد.)
همان صبح روز دوشنبه که یکی از بچه ها خبر توقیف شرق را حین چت کردن گفت ، حسابی متاثر و متاسف شده ام . متاثر از آن جهت که یک روزنامه دیگر توقیف شد و یک تریبون که از قضا تریبون خوبی هم بود ، از منتقدین داخلی حال با هر گرایشی گرفته شد. هم متاسف شدم از آن جهت که بسیاری از دوستان و همکارانم باز هم باید تجربه سخت توقیف و از دست دادن شغلشان را تجربه کنند . همین تاثر و تاسف باعث شد تا تنها خواننده نوشته ها و اخبار دیگران باشم تا این که خودم چیزی بنویسم.
همین چند روز پیش بود با دوست همکاری از روزنامه شرق گپ می زدم ، او هم از وضع واوضاع تحریریه و جوی که برعلیه شرق در جامعه و همین طور جمع کوچک مطبوعاتی ها بوجود آمده بود، حرف می زد. به او گفتم آن دسته از دوستانی که این روزها بهانه گیری می کنند و می گویند که شرق بقایش را برهر چیزی ترجیح می دهد ، اشتباه می کنند. هنوز هم روی حرفم هستم ، اما دیگر روزنامه شرق ی وجود ندارد. حالا تمام کسانی که نوشتند و نوشتند و وبلاگها و لینک های روزانه شان را پرحجم تر کردند بازهم می نویسند و این بار از موضعی کاملا مخالف. شاید دلیلش این بود که مدتی از توقیف ها خبری نبود که یادمان رفته بود و می پریدیم به هم. این توضیح را همین جا اضافه کنم منظورم از انتقاد ها و نوشته ها به هیچ وجه برخی مسایل صنفی یا فنی نبوده و نیست که آن نوع انتقاد خواه تند نیز به حق بوده و لازم بود.
به گمانم دوستانی که عجولانه و بدون در نظر گرفتن حساسیت ها و محدودیت ها از محافظه کاری شرق انتقاد می کردند و حالا هم مرثیه سرایی می کنند باید کمی واقع بین تر از گذشته عمل کنند . به واقع نباید انتظار داشته باشیم روزنامه ای که درحال حاضر در کشورمان منتشر می شود ، آرمانی باشد و تمام حرف هایی که ما نیز نمی گوییم منتشر کند. حالا هم من به نوبه خودم تنها و تنها متاثر و متاسفم برای از دست دادن تریبون دیگری که می توانست موثر باشد و همین طور برای دوستان و همکارانم که این روزهای تلخ را پیش از این نیز تجربه کرده بودند.
در آخر این چند سطر هم یاد آور شوم که من اظهار امیدواری نمی کنم که دیگر شاهد چنین اتفاق ناخوشایندی نباشیم ، چرا که با این شرایط باز هم شاهد توقیف ها خواهیم بود. تنها امیدوارم تشکیلات صنفی قوی تری نسبت به گذشته داشته باشیم و همین طور بدانیم چطور و در چه زمانی ازهمکارانمان انتقاد یا دفاع کنیم.باید برای بقاء روزنامه نگاری در ایران سیاستمدار هم باشیم و درست مثل احزاب یک کشور عمل کنیم و در موقع لزوم از هم انتقاد کنیم ، توانایی های مان را به رخ رقبا بکشیم و رقابت کنیم و در جایی که منافع همه ما در خطر است با هم و در یک خط قرار بگیریم. به گمانم شرق و چند روزنامه دیگر مثل همین مدلی بودند که گفتم و ما هم اعضایش. حالا هم اندک تریبونی که مانده است را باید حفظ کنیم . ما که در خانواده مطبوعات برای مردم می نویسیم ، باید حساس تر و باهوش تر از گذشته باشیم .
حالا هم دنیا به پایان نرسیده ، دوستانم در شرق هم توانایی های زیادی دارند و می توانند بار دیگر با نامی دیگر در جایی دیگر به کارشان ادامه بدهند همانطور که پیش از این این را ثابت کرده اند، چون آنها کار دیگری را نیاموخته اند جز روزنامه نگاری ، کسانی اما باید نگران و ناراحت باشند که در نشریات حکومتی و با رانت های فراوان کارمندند و کاری مثل بازجویی را همزمان انجام می دهند و دانش روزنامه نگاری را ندارند.

جمعه

آزادی در دو پرده

1.
آزای توی این روزها
گوینده رادیویی شده ،

مدام حرف می زند
صدایش هست
خودش نه

2.
در انقلاب *فریاد می زنند
آزادی* ، آزادی
نمی دانند انگار،
مسیر انقلاب همیشه به آزادی ختم نمی شود


انقلاب و آزادی تنها نام دو میدان درپایتخت ایران است ،همین**

پیش تر در رابطه با آزادی:
بازجویی

چهارشنبه

بی ربط نیست!

این هایی که در پست قبل نوشتم حقیقت است ودارم کم کم بهشان اعتقاد پیدا می کنم. راستش ادبیاتی که این روزها در بسیاری از وبلاگ ها بکار برده می شود به هیچ وجه مناسب نام و خط و مشی صاحبان آن نیست. کاری ندارم به لحن و اصلا قصد ندارم بگویم که باید چگونه مودبانه بنویسیم. ولی این نکته برایم مهم است که در وبلاگ روزنامه نگاران و آنها که وبلاگ دو نبش دفاع از حقوق بشر و این حرفها را دارند ، فحش خواهر و مادر نخوانم. به گمانم دوستانی که می خواهند به این ترتیب بنویسند بهتر است اعلام کنند و یا در تعریف وبلاگ خود واژه های روزنامه نگار، خبرنگار، هنرمند و از این دست را ننویسند.
گمان نمی کنم هنوز آنقدر سوژه کم باشد و وقت زیاد که به این مسایل کمر به پایین بپردازیم. مسایل مهمتری هم وجود دارد دوستان!
آهنگ میکروفن هیچ کس را گوش کنید که بی ربط به اوضاع این روزهای وبلاگستان فارسی نیست:



powered by ODEO
به توصیه دوستان این هم لینک برای دانلود کردن این فایل:
http://media.odeo.com/files/2/1/7/793217.mp3

فیلسوفانی نظیر پری بلنده ، حسین رمضون یخی ،حاج قدم و...

توی همین یکی دو روزه می خواهم سفارش بدهم برایم یکی از این کتاب هایی که جملات فیلسوفان و آدم های موفق را تویش نوشته اند برایم بیاورند، اسمش به گمانم در بیشتر چاپ ها جملات قصار باشد .
راستش احساس کمبود و بلاهت می کنم در این فضای پر ازمغز و نغز وبلاگستان ، فکر می کنم برای نوشتن و همین طور فهمیدن نوشته های برخی از فضلا و بلاگر های پر طرفدار فیلسوف مسلک باید به سطح دانشم درباره ی فلسفه و کلمات قلمبه و سلمبه بیافزایم.
یکی سفارش کرده است که برای فهمیدن فضای وبلاگستان و نوشته های برخی از وبلاگ نویسان شهیر باید کتاب جدید جملات قصار که حاوی جملات نغز فیلسوفانی نظیر پری بلنده و حسین رمضون یخی و حاج قدم و ممد آدم و... از این دست هست را باید تهیه کنم چرا که جملات قصارو تفکرات این فیلسوفان این روزها باب شده است .من هم عینا همین کتاب جدید را سفارش داده ام .
برای ترویج این جملات و آشنایی دیگر دوستان نابلد هم تصمیم گرفته ام برخی از این جملات و کلمات را با معانی و تعابیرش این جا بگذارم که آنها نیز از برخی دیالوگ ها و نوشته های رایج در وبلاگستان بخوبی مطلع شوند.

پی نوشت :لازم است علاقه مندان به این جملات قصار زبان غربتی گود عربهای میدان شوش را فرا گرفته باشند

سه‌شنبه

راه

این همه راه
نیامده ایم تا
از کنار هم،
گذر کنیم.

یکشنبه

صدای چشم هایش -1


powered by ODEO
صدایم را گوش کنید

ساعت سه نیمه شب است .
اول از همه و بدون مقدمه بگویم همین که حالا دارم صدایم را ضبط می کنم حسابی هیجان زده و خوشحالم . چرا که می خوام برا اولین بار صدای خودم رو روی این وبلاگ و برای شما پخش کنم.
راستش مدتی هست که این رادیو بلاگ را راه انداخته ام ، شاید نزدیک به سه ماه. بهانه ی راه انداختنش هم این بود که حرف هایم برای کسی مثل شما که به این جا سر می زند ، زنده تر و نزدیک تر جلوه کند، اما چه کنم که اصولا با هر پدیده ای که برایم تازگی دارد ، کمی غریبی می کنم. دیگر این که در مدتی که این رادیو بلاگ را راه انداختم ، اتفاقات زیادی هم رخ داد که در این کارم تاخیر ایجاد کرد. البته در این میان تنبلی را هم نباید نادیده بگیرم که خودش عامل اصلی تاخیر است. بگذریم، حالا که دارم حرف می زنم ، پس شروع کرده ام.
خب ،بهتر است بگویم که چه کاری می خواهم با این رادیو بلاگ انجام بدهم ، حتما تا امروز ترانه هایی که اینجا گذاشته ام را شنیده اید، قسمتی از خوبی های رادیو بلاگ همین است که می توانم آهنگ های مورد علاقه ام را برای شما آپلود کنم تا شما هم بتوانید آنها را بی دانلود کردن، گوش کنید. دیگر این که قصد دارم تا واژه هایی که به اسم شعر منتشرشان می کنم را در این جا برایتان بخوانم ، همین طور قصد دارم تا نوشته های وبلاگ را هم تبدیل به فایل های صوتی کنم . هم معتقدم که این طور حرفم را بهتر منتقل می کنم و هم این که از مخاطب زحمتی می کنم ، یعنی شما در عین حالی که می توانید مطالب را بخوانید در صورت تمایل امکان گوش کردنش را هم دارید.
همین طور پادکست اودی او این امکان را برایم فراهم می کند تا صدای مخاطبان این وبلاگ و همین طور دوستانی که مدتهاست ندیدمشان را بشنوم. اگر همین حالا به پایین هر پست این وبلاگ نگاهی بیاندازید آیکونی قرمز رنگ با آرم اودی او می بینید که برای گذاشتن پیام صوتی می توانید رویش کلیک کنید . پس از باز شدن صفحه مربوطه با وارد کردن اسم یا آدرس اینترنتی خود و کلیک بر روی دکمه های الو و رکورد می توانید صدایتان را ابتدا ضبط و با فشردن دکمه سند برایم بفرستید. اضافه کنم که با فشردن دکمه پلی می توانید صدای خودتان را نیز بشنوید. ضمنا صدای شما تنها برای صاحب پادکست پخش خواهد شد.
هر چند کمی تردید دارم که شاید نتوانم از پسش بر بیایم اما هر چه هست ، شروع کرده ام . راستی یادم رفت بگویم ، هر کدام از دوستان بلاگر هم که خواستند با کمال میل نحوه استفاده از این پادکست را توضیح خواهم داد، توصیه ام به شما این است که حتا از این امکان استفاده کنید.
اگر صدایم نخراشیده و لحن حرف زدنم ناشیانه است ببخشید. سعی می کنم بعد از این بهترحرف بزنم . پس تا بعد...

خودزنی

1
سرم را به دیوار
پاهایم را به زمین
و دلم را
به تو می کوبم

2
همین حالا
با این تفنگ شلیک می کنم

به تو
که توی دلم ایستاده ای