پنجشنبه

دستکش ها

این خجالت کشیدن ندارد
باید همه را دعوت کنم،
بایستم روی ایوان
باصدای بلند بگویم
همگی دستکش هاشان را بیرون بیاورند
این خجالت کشیدن ندارد
دست همه ی ما،

آلوده است.

شنبه

برای آزادی جهانبگلو بنویسیم




اي‌ عشق‌، شكسته‌ايم‌، مشكن‌ ما را
اينگونه‌ به‌ خاك‌ ره‌ ميفكن‌ ما را
ما در تو به‌ چشم‌ دوستي‌ مي‌بينيم
اي‌ دوست‌ مبين‌ به‌ چشم‌ دشمن‌ ما را
فريدون مشيري


......
بیایید نقطه چین ها را کنار بگذاریم و بنویسیم . تنها بنویسیم . از بازداشت یک نویسنده و متفکر بنویسیم. برای کسانی که مقدور نیست و احساس خطر می کنند نیز شاید بهتر باشد تنها مقالات رامین جهانبگلو را منتشر کنند .
این شروع ماجرایی است که اگر واکنش نشان ندهیم بزودی بسیاری از ما را نیز در بر می گیرد.

چهارشنبه

بازداشت دکتر رامین جهانبگلو توسط دادستانی تایید شد اما...

بعد از کلی حدس و گمان و مخفی کاری مسولان امنیتی و قضایی بالاخره بازداشت رامین جهانبگلو توسط معاون دادستان تهران تایید شد. خب نمی دانم در شرایطی که کشور با مشکلات بسیار بین المللی مواجه است و از طرف کشورهای اروپایی و آمریکا تحت فشار قرار گرفته است ، چه نامی بجز گروگانگیری و آدم ربایی می توان به بازداشت دکتر جهانبگلو داد.
برای اینکه خبر مهمی است اصل خبر را همین جا می آورم :
معاون دادستان تهران بازداشت رامين جهانبگلو را تاييد كرد
معاون دادستان تهران خبر بازداشت رامين جهانبگلو، عضو گروه فلسفه‌ي دانشگاه تهران و پژوهشگر را تاييد كرد.
محمود سالاركيا در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ضمن تاييد خبر زنداني شدن اين استاد دانشگاه در زندان اوين، از اتهامات وي ابراز بي‌اطلاعي كرد.
و این هم لینکش در ایسنا.
دقیقا نمی توان الان شرایط دکتر جهانبگلو را تصور کرد و چیزی نوشت ، اما همین قدر می دانم که این ماجرا هم مثل بازداشت خیلی دیگر از بچه های روزنامه نگار و نویسنده با سکوت حل نمی شود و خیلی خوب می دانم که بازجو هایی که حالا مشغول شکنجه و بازجویی از رامین جهانبگلو هستند ، بشدت از نوشتن ما وحشت دارند.پس هم احساسم و هم منطق می گوید که باید در این باره نوشت .
هرکسی اگر اطلاعات بیشتری در این مورد دارد باید بنویسد . باید از خود رامین جهانبگلو یا آثارش نوشت . حتی نوشتن از جلسات سخرانی هایش هم می تواند بسیار تاثیر گذار باشد.تجربه ای که من از ماجرای بازداشت برادرم شهرام و روزبه و بچه های دیگردارم به من آموخته که این جماعت بازجو ها در عین حالی که خیلی خطرناکند اما از انتشار اخبار و نوشته ها در باره ی بازداشتی شان مثل یک سوسک می ترسند و همانقدر در برابر وحدت و کثرت خبری حقیرند.
این هم لینک برخی نوشته هایی که در چند روز گذشته در این باره منتشر شده است:
رامین جهانبگلو کجاست ؟
سکوت به ضرر جهانبگلو است ، حتی اگر مادرش مخالفت کند
رامین جهانبگلو کیست و چه کرد؟
خبراعتماد ملی از بازداشت دکتر جهانبگلو
وبلاگی برای آزادی دکتر رامین جهانبگلو
و اخباری که رسانه های نزدیک به بازجویان منتشرش کرده اند :
جهانبگلو به دلایل امنیتی بازداشت شده است
خبر ویژه کیهان و حرکت موزیانه بازجویان
سرمقاله کیهان یا زمینه سازی برای بازداشت روشنفکران ایرانی
بهتر است تمام دوستان دست به کیبرد شوند و در باره ی بازداشت جهانبگلو بنویسند ویا لااقل لینک مطالب مرتبط رااضافه کنند ، باور کنید این شتری است که در خانه ی خیلی از ما خوابیده و یا خواهد خوابید.ما باید از همین حالا کارمان را شروع کنیم و در این زمینه بنویسیم.
این وظیفه ما است که در قبال چنین اعمالی بی تفاوت نباشیم .

دوشنبه

روز جهانی کارگر هم گذشت

راستش نمی دانم چرا اما احساس کردم در روزی که مناسبت جهانی کارگر را با خودش به همراه دارد ،نباید بنویسم. یعنی راستش منتظر بودم. با خبرهایی که خوانده بودم از تشکلیلات خانه کارگر و همینطور شوراهای اسلامی کار و اینکه برای این روز برنامه ریزی سیاسی کرده بودند و می خواستند خودشان را به نوعی به دولت و وزارت کار (بخوانید وزارت بیکاری)تحمیل کنند ، مجبورم کرده بود که با اطلاع بیشتری بنویسم . در شرایطی که بدترین برخوردها طی ماههای اخیر باکارگران صورت گرفته باید که کمی با مطالعه و دقیق تر راجع به این مساله نوشت. همین دلایل کافی بود برایم تا از نوشتن خودداری کنم تا مبادا سوتعبیر شود برای کسی یاکسانی.
حالا هم ترجیح می دهم این دو گزارش رااین جا بگذارم تا چیزی بنویسم چرا که حقیقت ماجرا همین بوده است:
کارگران: انرژی رو رها کن، فکری به حال ما کن
پلیس ضد شورش و حمله به کاگران شرکت واحد
اخراج 7000 کارگر ایرانی در روز جهانی کارگر
و
اعتراض امروز کارگران هر چند نشان می دهد که هنوز کارگران ایرانی از تشکیلات و قوانین صنفی تا اندازه ای بی اطلاع اند اما نشانگر این مساله هم هست که تشکیلاتی که با نام خانه کارگر و یا شورای اسلامی کار نیز فعالیت می کنند نمایندگان واقعی کارگران ایرانی نیستند.امید وارم که تشکل های صنفی مستقل و همینطور سندیکاهای کارگری حالا که شرایط مهیاست و وجودشان احساس می شود به شکل گسترده و منظمی شروع به فعالیت کنند.چرا که حتی در بسیاری کشورهای پیشرفته و متمدن نیز چنین تشکیلاتی سبب احقاق حق کارگران می شوند.بهرحال روز جهانی کارگر در سال جدید نیز گذشت اما همچنان کارگران مظلوم تر از دیگرانند و حکایت همچنان باقی...

آی گل آقا چهره آبی ات پیدا نیست

این نوشته را روز 11 اردیبهشت 1383 در روزنامه اعتماد نوشته بودم برای درگذشت کیومرث صابری فومنی یا همان گل آقای معروف. راستش او را بسیار دوست داشتم و فکر می کنم خیلی کسان فارق از تفکرات سیاسی و دسته بندی های فکری نیز او را دوست داشتند واز طنازی هایش لذت فراوان می بردند. دیروز سالروز درگذشتش بود و چه حیف که افکار عجیب و غریب حافظه و یادش را از ذهنم دور کرده بود. دوست داشتم نوشته ی تازه تری بنویسم درباره اش اما حیف که دیر شد. بهر حال خواستم با تجدید انتشار این نوشتار یادی کنم از او که در نوع خودش کم نظیر بود.
صبح‌ روز جمعه‌ يازدهم‌ ارديبهشت‌، كيومرث‌ صابري‌ فومني‌ مشهور به‌ "گل‌ آقا" و يكي‌ از چهره‌هاي‌ محبوب‌ و ماندگار تاريخ‌ مطبوعات‌ کشور در بيمارستان‌ مهر تهران‌ درگذشت‌. گل‌ آقا پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و اَز سال‌ 1363 با نوشتن‌ ستون‌ "دو كلمه‌ حرف‌ حساب‌" در روزنامه‌ اطلاعات‌، طنز سياسي‌ را در ايران‌ احيا كرد. او پس‌ از شش‌ سال‌ در سال‌ 1369 نخستين‌ شماره‌ هفته‌ نامه‌ طنز و انتقادي‌ گل‌ آقا را منتشر كرد و به‌ انتشار اين‌ هفته‌نامه‌ تا 12 سال‌ ادامه‌ داد تا اينكه‌ در آبان‌ ماه‌ 1381 بنابر دلايل‌ نامعلومي‌ انتشار اين‌ هفته‌نامه‌ را متوقف‌ كرد.راستش‌ نوشتن‌ از مرگ‌، آن‌ هم‌ از مرگ‌ عزيزي‌ كه‌ تمام‌ روزنامه‌ نگاران‌ و روزنامه‌ خوان‌ها دوستش‌ داشتند، بسيار سخت‌ و دشوار است‌، اما گريزي‌ نيست‌ و بايد نوشت‌ و با تاسف‌ هم‌ نوشت‌. گل‌ آقا هر چند كه‌ پيش‌ از انقلاب‌ هم‌ با نشرياتي‌ مثل‌ "توفيق‌" همكاري‌ درخشاني‌ داشت‌، اما نوشتن‌ او پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ (چه‌ در ستون‌ دو كلمه‌ حرف‌ حساب‌ و چه‌ در هفته‌ نامه‌ گل‌آقا) بسيار درخشانتر بود.تعطيل‌شدن‌ هفته‌نامه‌ گل‌ آقا آن‌هم‌ به‌ دلايلي‌ كه‌ خود گل‌ آقا هميشه‌ از گفتنشان‌ طفره‌ مي‌رفت‌ دردي‌ شده‌ بود بر ديگر دردهايش‌.درد را مي‌توانستي‌ در چشمهايش‌، در گفته‌هايش‌ و در رفتارش‌ ببيني‌، مدت‌ زمان‌ كمي‌ نبود دوازده‌ سال‌ انتشار يك‌ هفته‌نامه‌ طنز و انتقادي‌. هفته‌نامه‌يي‌ كه‌ ممكن‌ بود واژه‌ واژه‌هايش‌ به‌ كساني‌ بربخورد. او در زمان‌ انتشار گل‌ آقا هميشه‌ سرحال‌ و شادنشان‌ مي‌داد، هر چند كه‌ در تمام‌ مدت‌ نوشتنش‌ در مطبوعات‌ غم‌ مردم‌ را مي‌خورد و شادشان‌ مي‌كرد. نوشتند و گفتند كه‌ گل‌ آقاخودش‌ تعطيل‌ كرده‌، خودش‌ نمي‌خواهد هفته‌نامه‌ را منتشر كند، ولي‌ مگر كسي‌ باورش‌ شد، هيچ‌ كس‌ حتي‌ فكرش‌ را هم‌ نكرد كه‌ او هفته‌ نامه‌ را تعطيل‌ كرده‌ است‌. در يك‌ گفت‌و گو و شايد هم‌ خيلي‌ جاهاي‌ ديگر گفت‌: براي‌ تعطيلي‌ گل‌ بيشتر از 30 دليل‌ دارم‌، ولي‌ ... او حتي‌ گفته‌ بود: "براي‌ ثبت‌ در تاريخ‌ هم‌ كه‌ شده‌، روزي‌ خواهم‌ گفت‌ كه‌ چه‌ عواملي‌ باعث‌ تعطيلي‌ گل‌ آقا شدند." حيف‌، حيف‌ كه‌ اجل‌ مهلتش‌ نداد.
مي‌خواستم‌ برايت‌ گل‌ بياورم گل‌ آقا
در اين‌ مدت‌ هر كسي‌ را كه‌ مي‌ديدم‌، خبر بيماري‌ گل‌ آقا را مي‌دادم‌ و تازه‌ هفته‌ پيش‌ بود، همين‌ سه‌شنبه‌يي‌ كه‌ گذشت‌، نوشتم‌، همه‌ كساني‌ كه‌ گل‌ آقا را دوست‌ دارند، برايش‌ گل‌ ببرند به‌ دفتر هفته‌نامه‌.تازه‌ مي‌خواستيم‌ براي‌ يك‌ مرتبه‌ هم‌ كه‌ شده‌ ما خوشحالش‌ كنيم‌، اما نشد كه‌ نشد. مي‌دانم‌ كه‌ نه‌ من‌ بلكه‌ خيلي‌ از شما با نوشته‌هاي‌ او خندان‌ شده‌ايد و شاد. مي‌دانم‌ كه‌ در سالهاي‌ انتشار گل‌ آقا هر هفته‌ منتظرش‌ بوديد.راستش‌ در اين‌ يك‌سال‌ و اندي‌ كه‌ گل‌ آقا منتشر نمي‌شد بر حسب‌ عادت‌ بازهم‌ سري‌ مي‌زدم‌ به‌ دكه‌هاي‌ روزنامه‌فروشي‌ و سراغش‌ را مي‌گرفتم‌. هنوز اميدوار بودم‌ كه‌ دوباره‌ منتشر شود. ولي‌ امروز صبح‌...
نوشتن‌ سخت‌ است‌ و دشوار. اي‌ كاش‌ كسي‌ ديگري‌ بود واين‌ سطرها را مي‌نوشت‌.
اصل نوشتار در اعتماد
و
خبر بیماری گل آقا و گزارشم