شنبه

اکبر گنجی به خانه آمد

اکبر گنجی به خانه آمد ، اما در این خبر ایلنا نوشته شده که به مرخصی نوروزی آمده و هنوز آزاد نشده است.
این که گفته اند تا 10 فروردین گنجی همچنان زندانی است و این که فرستاده ایم اش به خانه تا کنار خانواده اش باشد ،مسخره ترین حرفی است که این جماعت خنگ و احمق زده اند.
از ترس شان نمی گویند که جرات نکردیم گنجی را آزاد کنیم . چون همه می دانند که حالا دیگرسرنوشت گنجی با میلیون ها ایرانی گره خورده و همه منتظر آزادی اش بودند تا استقبال باشکوهی کنند از این قهرمانشان در عصری که قحطی قهرمان داردو یا قهرمان زده شده بود.حالا هم خوشحالم مثل همه و هم نگرانم از بی پروایی اکبر گنجی و یا دوستدارانش و از سویی می دانم آنهایی که گنجی را شش سال به جرم اندیشه اش زندانی کردند انقدر حقیرند که خیلی زود می توانند بزنند زیر همه چیز.
حتی از نوشتن این کلمات هم متنفرم اما فکرم به من این طور می گوید.احساسم اما سرخوش است امروز و شاید تمام ناخوشی های امسال را با خبرآزادی گنجی فراموش کرده ام. حالا دیگر شعری که در پست پیش نوشتم راآنقدر ها که نوشته بودم دوست ندارم و چرا
که آن خبر خوشی که منتظرش بودم رسید.
خبر آزادی گنجی خبر واقعا خوبی است خوشبحال بچه هایی که رفتند به دیدنش و همین طور باید به همسر گنجی تبریک گفت که شیرزنی بود و توانست این شش سال را بسختی اما به خوبی پشت سر بگذارد.
البته به بچه هایی که به مناسبت های مختلف از گنجی گفتند و با توجه به خطرات فراوان گاهی به خانه اش سر زدند و مراسم شب شعری گرفتند هم باید شادباش گفت.
به امید آزادی تمام زندانیان بخصوص زندانیان سیاسی

پنجشنبه

جمعه

راستش این شعر را خیلی دوست می دارم . نمی دانم چرا اما حس غریبی دارم نسب به آن. احساس می کنم که یک جورایی مرا پرتاب می کند به عاشقی . امروز جمعه است و باز دل هوایی شده ، بخصوص که آخرین جمعه سال فرخنده اما نامیمون سال 84 است.
سال نو
سال تازه نمی شود
بی تو
برای من.
همه چیز امسال رنگ و بویی دیگر داشت برایم، سخت سخت نبود اما راحت و خوب نگذشت. البته بی تعارف بگویم که همیشه و از دوران کودکی زندگی در شرایط سخت را آموخته و تجربه کرده بودم، اما امسال را تجربه ای دیگر می دانم.
نمی دانم اما احساس می کنم امروز خبری می تواند این جمعه دلگیر آخر سال را برایم و برایمان شیرین و دلگشا کند. دوست دارم با چشمان بسته این خبر را بشنوم . امید که امروز آن خبر خوش برسد به هرکدام و همه ی ما.

جمعه

تازه می شوم

مدتی بود که می خواستم در این جا بنویسم ، اما مقداری با بلاگر مشکل داشتم . ولی حالا با چند روز سروکله زدن و آزمون و خطا توانسته ام تا اندازه ای خودم را با این جا وقف بدهم. نمی دانم که سرنوشت چشم هایش در این جا چه می شود ، اما همین قدر می دانم که این چشم ها دیگر بسته نمی شود مگر اینکه خودم نخواهم و یا مشکلی برایم پیش بیاید

سرویس دهنده ی وبلاگ قبلی ام، چشم هایش، میهن بلاگ بود که راستش اصلا راضی ام نمی کرد. نه از بابت امکاناتش ، بلکه از تغییرات فراوانی که هر روز در مدیریت وبلاگ ایجاد می شد و من احساس می کردم که وبلاگم تبدیل به موش آزمایشگاهی شده است.از طرف دیگر خودم هم چندان از فضا یی که در اختیارم بود احساس رضایت نمی کردم

باید بسیار پیش از این به این جا می آمدم ، چرا که در تمام چند سال گذشته تقریبا برای تک تک سرویس دهنده های وبلاگ فارسی مشکلات گوناگونی پیش آمد ، اما بلاگر همچنان سرپا بود و کسانی که اینجا می نوشتند بدون شک آسودگی خاطر بیشتری داشتند.از طرفی هم گویا اضافه شدن محدودیت ها برای وبلاگ نویسان فارسی توسط سرویس دهنده ها تمامی ندارد و تازه آغاز محدودیت ها و ممنوعیت هاست . در کنارش تحقیقات وزارت اطلاعات و اظهارات اخیر وزیر ارشاد درباره تدوین قانون وقانونمند کردن وبلاگ و وبلاگ نویسی هم علتی است که مرا هم مثل بسیاری دیگر به نوشتن در بلاگر تشویق کرد

به هر حال آمده ام این جا و امید دارم که بتوانم بنویسم و بنویسم و چشم ها را میزبان باشم . همین جا هم از دوستانی که پیش تر لطف کرده و به وبلاگم لینک داده بودند می خواهم که در صورت تمایل آدرس لینکم را تغییر دهند وآدرس فعلی را جایگزین قبلی کنند.

این هم آدرس برای راحتی کار

www.donbalak.blogspot.com