پنجشنبه

حسنی به مکتب نمی رفت اگرم می رفت سرزده می رفت!

واقعن اگر تمام بازدید های سرزده رییس جمهور مثل همین بازدید سرزده ! امروزش باشد که شاهکاری است در نوع خودش. خبرها را نگاه می کردم ، خبر ؛ حضور سرزده رییس جمهور در روزنامه ایران ، توجه ام را جلب کرد.
یک لحظه به حافظه خودم شک کردم و گفتم شاید امروز پنجشنبه نباشد.بعد که خوب نگاه کردم دیدم اشکال از حافظه ام نیست بلکه اشکال از تقویم و چرخش زمین به دور خودش و خورشید است واتفاقن امروز پنجشنبه است.
تمام روزنامه نگاران و روزنامه خوان های ایران می دانند که همه روزنامه های کشور پنجشنبه ها تعطیل هستند (چون جمعه ها روزنامه ای منتشر نمی شود)و اگر در پنجشنبه روزی گذر کسی به تحریریه روزنامه ای بخورد بدون شک بغیر از نگهبان و یا نظافتچی ساختمان کس دیگری را آنجا نخواهد دید. اما رییس جمهور کشورمان و همین طور وزیر ارشادش ( که خود با روزنامه ها آشناست!) گویا از این مساله بی اطلاع بوده اند . از طرف دیگر خبررسانی حامیان رییس جمهور در این باره، ماجرا را جالب تر می کند. این که رییس دولت نهم با وزیر ارشادش به صورت سرزده! آنهم در روز تعطیل روزنامه ها به روزنامه دولت(روزنامه ایران) رفته اند خودش گاف بزرگی است اما بزرگ ترش این است که در این حضور به ظاهر سرزده رییس دولت وهمراهانش، مدیر عامل موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران، مدیر عامل خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) و تمام مدیران ، دبیران و خبرنگاران روزنامه رسمی دولت حضور داشته اند و با رییس محبوب شان گفتگو کرده اند.
ای کاش این رییس جمهور و وزیر ارشادش و همینطور کسانی که تبلیغات و روابط عمومی دولت نهم را به عهده دارند کمی سلیقه بخرج می دادند و این دیدار سرزده را به جمعه موکول می کردند و یا لااقل خبرش را مثلن جمعه منتشر می کردند که حداقل دروغ آبروداری گفته باشند. این جماعت علاوه بر گند زدن به اعتبار، فرهنگ و سیاست و اقتصاد و همه چیز این مملکت و مردمانش ، گویا قرار است از این به بعد به خودشان هم گند بزنند. البته شاید هم این طور خواسته اند یادآوری کنند که ما هر طور دلمان بخواهد خبررسانی می کنیم ، حتی این طور و به این صورت ابلهانه و شما هم مجبورید بخوانیدش.
یاد حکایت حسنی به مکتب نمی رفت، افتادم و ...
چه بر سر ما آمده و چه ها خواهد آمد با این جماعت ابله؟

سه‌شنبه

دعا برای خاموشی یک ستاره تاریک

امروز خبری در مهر دیدم که نوشته بود حال فیدل کاسترو بعد از سه عمل جراحی وخیم است. با خودم گفتم همین روزهاست که آیات عظام و مراجع تقلید از مردم بخواهند که برای سلامتی فیدل دعا کنند و احمدی نژاد را تصور کردم که زیر میدان آزادی دستانش را روبه آسمان بلند کرده و جماعتی مثل دادستان تهران و فرمانده سپاه و وزیرکشورکنونی و ... پشت سرش به همین کار مشغولند.
خنده تلخی روی صورتم نشست. عجب ماجرایی است ماجرای سیاست!
روزی در همین کشور جماعتی را به جرم داشتن کتابی درباره زندگی و مبارزه فیدل کاسترو زندانی کرده اند و کسانی که چپ های آمریکای لاتین را الگوی خود قرار داده بودند اعدام می کردند اما امروز ...
سیاست بازی عجیبی است و شاید هم بسیارکثیف.
ازدوست خوب و جوانم سرگه بارسقیان در این باره یادداشتی منتشر شده است که می گذارمش این جا. سرگه در این یادداشت چرخش به راست چپ های عالم را خوب دیده است. بخوانیدش:
قبله حاجات چپ، قله سودای راست

پیش تر هم نوشته ای از نویسنده بزرگوار هوشنگ اسدی منتشر شده بود که با خواندنش منقلب شدم، این را هم بخوانید که زیباست و جاندار:
زودتر بمیر رفیق!

پی نوشت: از دوستانی که این جا را می خوانند عذر می خواهم که در این مدت بیمار بودم و نمی توانستم چشم هایش را به روز کنم.