پنجشنبه

نامه نگاری و استفاده از پست سبز در جهت اهداف جنبش سبز ایران


خواندن این نوشته چند دقیقه وقت می گیرد؛
یکم- پیش از راهپیمایی 25 بهمن ماه نیروهای امنیتی حکومت مستقر ابتدا منازل مسکونی رهبران جنبش سبز ؛ مهندس میرحسین موسوی و مهدی کروبی را محاصره کرده و سپس از روز 26 بهمن کلیه ارتباطات این دو تن را با بیرون قطع کرده اند. به عبارت صریح تر رهبران جنبش سبز در حال حاضر در منازل خود زندانی حکومت امنیتی- نظامی آقای خامنه ای هستند. من می دانم، شما می دانید و آنها که دسترسی به اینترنت دارند، اما هنوز خیلی ها در ایران در شهرهای مختلف خبرندارند که رهبران جنبش سبز در خانه هایشان زندانی اند پس باید امکانات بیشتری برای اطلاع رسانی و آگاه سازی مردم یعنی همه مردم نه تنها شهرنشینان و کسانی که دسترسی به اینترنت دارند را فراهم کرد.
دوم- فعالان رسانه ای جنبش سبز در حال حاضر با توجه به توقیف مطبوعات در کشور و فیلترینگ و مسدود سازی وبسایت های مختلف خود مواجه هستند و به همین دلیل اطلاعات و اخبار در برخی مواقع با محدودیت در فراگیری مخاطبان و در بسیاری مواقع هم با تاخیر مواجه می شود. برای راهپیمایی 25 بهمن از آنجا که رهبران جنبش سبز از یک هفته پیش اش( 17 بهمن ماه) با درخواست مجوز از وزارت کشور به نوعی اطلاع رسانی کرده بودند ما شاهد حضور میلیونی مردم در تهران و بسیاری از شهرهای کشور بودیم. در ادامه اما با توجه به فضای امنیتی به وجود آمده پس از 25 بهمن و شهادت چند تن از همراهان و یاوران جنبش سبز خبرها و تمرکز فعالان رسانه ای جنبش سبز تا چند روز درگیر این مسایل شد. به همین دلیل زمان مناسب برای اطلاع رسانی راهپیمایی و بزرگداشت هفتم شهدای 25 بهمن در روز 1 اسفند فراهم نشد، هرچند که در این روز نیز مردمی که خبرهای جنبش سبز را دنبال می کردند با وجود خطرات فراوان سنگ تمام گذاشتند.
سوم-جنبش سبز نیاز دارد تا از تمام امکانات موجود برای اطلاع رسانی اخبار جنبش بویژه درباره حصر آقایان موسوی و کروبی ، مناسبت های پیش رو و اخبار راهپیمایی های مقرر استفاده کند. استفاده از اینترنت و سایت های اینترنتی یکی از راه های سریع و خوب است و کاربرد زیادی دارد اما همه گیر نیست. تلفن و اس ام اس (همان پیامک) به دلیل این که قابل ردیابی است درحالی که می تواند یکی از راه های موثر و سریع اطلاع رسانی باشد اما ریسک و خطراتی هم ممکن است در پی داشته باشد. انتقال سینه به سینه و پخش دستی اخبار و برنامه های جنبش با کپی و پخش روزنامه های کلمه و قلم سبز و ... هم موثر اما محدود است. ما همچنان به اطلاع رسانی و آگاه سازی قشر وسیع تری از مردم نیاز داریم و باید آنها را از اخبار ظلم، ستم های اقتدارگرایان و وضعیت کشور، اخبار جنبش، مناسبت ها و راهپیمایی ها آگاه کنیم.

استفاده از تاکتیک های قدیمی
پیشنهاد من اما برای فعالان وهمراهان جنبش سبز استفاده از نامه نویسی و درحقیقت استفاده از امکانات پست است. مدتی است درباره این موضوع پرس و جو کرده ام. اداره پست نامه های معمولی را تا 10 روز و سفارشی را در کمتر از یک هفته (معمولن 3 تا 5 روز) به مقصد می رساند. از خوبی ها و امتیازات بزرگ نامه نگاری و استفاده پست برای اطلاع رسانی در جنبش می توان به ناشناس بودن فرستنده اشاره کرد. به این ترتیب که می توانیم نامه را به آدرس گیرنده های مختلف ارسال کنیم و نشانی خودمان به عنوان فرستنده را اشتباه بنویسم. از صندوق هایی غیر از محل سکونت و کارمان نامه ها را ارسال کنیم. به این ترتیب فرستنده نامه به هیچ وجه قابل شناسایی نیست. از دیگر امتیازات استفاده از پست و نامه نگاری برای اطلاع رسانی در جنبش سبز کم هزینه بودن آن است، خرید پاکت های سفارشی و یا معمولی و هفتگی مقداری تمبر هزینه زیادی برای همراهان جنبش در بر نخواهد داشت.
استفاده از تاکتیک های قدیمی همچون نامه نگاری دستگاه نظامی و امنیتی را غافلگیر می کند. درحقیقت مقابله با چنین روشی برایشان بسختی و با هزینه های گزاف هم مقدور نیست.
استفاده از محتوا و منابع آماده
فعالان جنبش سبز می توانند از منابع و اخبار آماده سایت های مرتبط با جنبش سبز استفاده کنند. در این باره تکثیر صفحات پی دی اف و نسخه های آماده چاپ روزنامه های کلمه، قلم سبز و.. همچنین خبرهای مهم و قابل چاپ سایت های جنبش سبز بسیار می تواند مورد توجه و موثر باشد. کپی گرفتن با چاپگرهای خانگی (پرینترهای شخصی و در صفحات آ 4) از خبرها می تواند برای کم هزینه و کم خطرکردن این روش با آسودگی خاطر بیشتری مورد استفاده قرار بگیرد. در صورت نزدیکی و مورد اعتماد بودن مکانی که به کار کپی و چاپ مشغول است می شود از این امکان نیز استفاده کرد اما با این حال استفاده از پرینتر خانگی خود و یا دوستان مورد اعتماد را بیشتر توصیه می کنم. در همین باره درصورت عدم دسترسی به امکانات گفته شده همراه جنبش سبز با کمی زحمت و دست نویس کردن اخبار و اطلاعیه های مربوط به جنبش هم می تواند در آگاه سازی مردم آنهم بصورت مرتب و فهرست وار کمک کند. این مطالب و محتویات چاپی و یا دست نویس می تواند با پیام محبت، دوستی و صلح جنبش سبز که همواره یکی خواسته ها و تاکیدات جنبش سبز و رهبرانش بوده است همراه باشد. استفاده از جملاتی نظیر"هرکس این نامه را دریافت می کند آن را برای 20 نفر دیگر هم ارسال کند با الحاق یک آرزوی خوب" خود به خود به گسترش جنبش سبز و استفاده از" پست سبز" توسط شهروندان کمک خواهد کرد.
سرشاخه های ارتباطی
فعالان جنبش سبز در شهرها و تمام نقاط کشور می توانند در هر نامه و پاکت نامه 20 آدرس پستی را هم ضمیمه کنند و در 20 پاکت به آدرس های مختلف بفرستند. از این تعداد می توانند دست کم چند نامه را به شهرها و یا روستاهای مختلف جدای شهر، روستا یا منطقه ای که خود زندگی می کنند (که حالا یا در خاطر دارند و یا به هرطریقی به دست آورده اند) بفرستند. این موضوع اگر بر فرض مثال از تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، رشت، ساری ، سنندج و ... شروع شود در مدت زمان کوتاهی شاید با گذشت یک ماه همه گیر خواهد شد. در این جا نقش سرشاخه و همراهانی که دسترسی به آدرس های پستی بیشتری دارند پررنگ تر باشد و بار بیشتری بر دوششان باشد. این دسته از همراهان سبز می توانند آدرس های بیشتری را در پاکت نامه های بیشتری پست کنند. نکته قابل توجه این است که همراهان جنبش سبز باید به زمان بندی پست( معمولی تا 10 روز و سفارشی کمتر از 1 هفته توجه داشته باشند) و به این ترتیب اخبار و اطلاعات مناسبت ها، حرکت های اعتراضی و راهپیمایی را به اطلاع سایر هموطنان برسانند.
استفاده از دو سو
مقابله با روش "پست سبز" برای دستگاه های امنیتی- نظامی حاکمیت اقتدارگرا دشوار خواهد بود. اولن که با توجه به نکات ذکر شده قابلیت پیگیری ندارد. دوم این که قابلیت کنترل محتوای همه نامه های مردم با صرف هزینه های گزاف را هم نخواهتد داشت. بر فرض این که آنها هم دست به چنین اقدامی بزنند و از روش موازی سازی که همواره به آن پناه برده و به انتشار اخبار دروغ و جنگ روانی روی بیاورند که همواره روش و منش شان بوده است، باز هم مردم هر روز نامه هایی دریافت خواهند کرد که خطاب به آنها نوشته؛ شرایط کشور خوب است، سران فتنه دستگیر شدند، جنبش سبز شکست خورد، شب چهارشنبه سوری راهپیمایی نیست و چه و چه... که بازهم همان حس ناخودآگاه و معمول مردم ما را بیدار خواهد کرد که اگر خبری نیست پس چرا هر روز به ما نامه می نویسید؟
سخنی با همراهان جنبش سبز
هموطنان عزیز، دوست داران سربلندی و آزادی ایران، همراهان جنبش سبز! این متن و پیشنهاد استفاده از نامه نگاری و "پست سبز"باز است، پیشنهادات و انتقادات شما به حتم می تواند آن را در صورت مفید بودن به طرحی مقاوم و گسترده تبدیل کند. در نظر گرفتن و بحث بر روی نقاط ضعف یا قوت آن می تواند کمک باشد به جنبش سبز که هدفی جز آزادی، سربلندی و پیروزی ایران عزیز ندارد.
"پست سبز" حرکت و کمکی است کم هزینه برای آگاهی بیشتر مردم که به گفته میرحسین موسوی "چشم اسفندیار خودکامگان است". مشارکت کنید که رسانه به واقع شمایید.با موافقت و مشارکت شما بی شک هر روز حضور سبز بیشماران دیگری را درکنار خود خواهیم دید و با همراهی هم گام های استوار تری در مسیر دشوار اما سبز آزادی و مردم سالاری خواهیم برداشت.
با سپاس و مهر
بهرام


جمعه

مردم الوعده وفا! دنیا به معرفت و مرام ایرانی نگاه می کند


از روز قبل از 25 بهمن خانه ی مهندس موسوی و مهدی کروبی رهبران جنبش سبز مردم ایران را نیروهای امنیتی محاصره کرده و رسمن این دو بزرگوار از 26 بهمن در حصر کامل هستند و تمامی ارتباطات ایشان را قطع کرده اند.
گرگ های آغای خامنه ای گمان می کنند با حصر ایشان اعتراضات مردمی ختم می شود و دیگر دیکتاتور می تواند بعد از 20 ماه ساعتی را بدون ترس و لرز از شجاعت،هوش و زکاوت این دو عزیز و مردم سبز ایران بگذارند. اما شک ندارم که کور خوانده اند و این بار هم راه به بیراهه برده اند. به قولی فقط عرض خود می برند و زحمت ما می دارد. زحمتی که همگی ما با جان و دل می خریمش البته.
مهندس موسوی و مهدی کروبی با ایستادگی ها و هزینه هایی که پرداختند در این 20 ماه برای ایران و ایرانی سنگ تمام گذاشتند، این را تاریخ به یاد خواهد داشت. این در قلب و خاطر میلیون ها ایرانی حک شده و هیچ کسی نمی تواند منکرش بشود.
خیلی ها پیش از انتخابات 88 که به کودتا منجر شد می گفتند تحریم کنیم، این هم یک بازی دیگر است، خیلی ها گفتند موسوی و کروبی آدم حکومت هستند مگر می شود با این ها همراه شد؟!بعد از کودتای انتخاباتی هم که این دو عزیز ایستادند گفتند تا یک جایی می آیند رودربایستی کرده اند با مردم چند ماه دیگر کوتاه می آیند.
اما میرحسین موسوی و مهدی کروبی بر روی عهدی که با ما بسته بودند ایستادند. همه جور هزینه دادند. گرگ های خامنه ای از ترور و شهادت خواهرزاده مهندس موسوی تا بازداشت نزدیکان و بستگان هردوی این بزرگواران کوتاهی نکردند.عکس های مهدی کروبی را که دیده اید چطور وحشیانه به او حمله کرده و بدنش را سیاه و کبود کرده بودند، بازداشت های گاه و بیگاه فرزندان شیخ و بی حرمتی به آن ها در خاطر همه ما هست. همین حالا که ما این سطرها را باهم می خوانیم تعدادی از بستگان مهندس موسوی و دکتر رهنورد معلوم نیست در کدام سلول تاریک دارند شکنجه می شوند.فشارهای امنیتی مثل بازداشت حاج احمد یزدانفر محافظ مهندس موسوی، تهدیدها و محاصره های مناسبتی و گاه و بیگاه منزل مهدی کروبی همه و همه یادمان هست. با این حال ولی هیچ کدام اینها کوچکترین تردیدی در دل رهبران جنبش سبز ایران بوجود نیاورد. ذره ای کوتاه نیامدند.
واقعن مهدی کروبی زیبا گفت؛ "ما بیدی نیستم که با این بادها بلرزم"، چقدر قشنگ گفت مهندس موسوی که؛"در این راه مرگ هست ولی بازگشت نه". واقعن هر دوی رهبران جنبش سبز سنگ تمام گذاشته اند و همانطور که قول داده بودند همراه مردم ایستادند. پای آرمان ها و خواسته های ما. تای پای جان با ما بوده اند و هستند و خواهند بود.
آنها بر سرعهدی که با ما بسته بودند استوار ایستادند در این 20 ماه، تاریخ و دنیا شاهدش است. بله ما هم هزینه داده ایم، برادر، خواهر دوستمان را تقدیم آزادی ایران کرده ایم، امیرها، سهراب ها، نداها داده ایم. عزیزانمان ماه هاست در زندان زیرشکنجه هستند. بله درد مشترک داریم با رهبران سبز. با این حال اما امروز نوبت ماست که نشان بدهیم همچنان بر سر عهد و پیمان خودمان با رهبران جنبش سبز هستیم. فرقی نمی کند که چه فکر و مسلکی داریم،از امروز باید همگی نشان بدهیم که سرباز "ارتش سبز عاشقان ایران" هستیم. زن و مرد، پیر و جوان ، هموطنان داخل و خارج هم فرقی نمی کند.
دیکتاتور و گرگهاش ترسیده اند. پایه های حکومت 300 نفره شان لرزیده. درمیان خودشان ولوله افتاده، بدنه نیروهای سپاه و بسیج و ارتش فرمانشان نمی برند. اینها را در طول سال در مطالب روزانه ام برایتان گزارش کرده ام. حباب حکومت آغا یک سوزن می خواهد فقط. بزودی می ترکد. "حکومت مستقر" یا همان "رژیم" اسمش بزرگ است، اما هیچ نیست. به قول مهندس موسوی دیگر؛"دامنه جنبش سبز به خانواده های دست اندرکاران حکومت رسیده."به یاد بیاورید "نیکلای چائوشسکو" دیکتاتور رومانی را که با آن همه دبدبه کبکبه دوروز پس از خروش همگانی مردمش به دست سربازان ارتش حکومت خودش تیرباران شد. بله هیچ کسی در هیچ جا از دیکتاتوری دل خوشی ندارد و لحظه ی آزادی را انتظار می کشد. در ارتش و سپاه و بسیج هم همین است ، در نیروی انتظامی هم همین بساط. از همین ها حتا آنهایی که در سرکوب مردم شرکت کرده اند امروز دچار ناراحتی های روحی -روانی شده اند.همه آن لحظه آن "نقطه هدف" را منتظرند. رسیدن به آن دور نیست.
نکته ای اضافه کنم دستگاه های امنیتی و گرگ های خامنه ای حالا آقایان موسوی و کروبی را حصر کرده اند. اگر حصر این دو بزرگوار به سکوت و باز ایستادن (حتا مقطعی) جنبش سبز منجر شود، گرگها درهمان مسیر به پیش می روند و عواقبش دامن همه ما و ایران عزیزمان را خواهد گرفت، آن وقت باید حسرت بخوریم. ما می توانیم و باید که چه در ایران وچه سراسر دنیا نشان بدهیم بر سر عهدی که با رهبران سبز بسته ایم همانطور که آنها ایستادند، تا آخر می ایستیم. باید نشان بدهیم حصر این دو بزرگوار از اعتراضات و خواسته های ما کم نکرده و نمی کند. باید معرفت و مرام ایرانی خودمان را نشان بدهیم. همان طور که مهندس میرحسین موسوی و مهدی کروبی این دو فرزند برومند ایران نشان دادند. یکم اسفند؛ هفتم شهدای سبز 25 بهمن شروع بجای آوردن این عهد است و روزهای پس آن ادامه این عهد. مردم الوعده وفا!

شنبه

هرکی خورشیدو می خواد پاشه دنبالم بیاد!

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود …

روزگاری توی دشتستون دور

پای کوه سر بلند پر غرور

که سرش ابرا رو قلقلک میداد

تا که از چشمای ابرای سفید

اشک خوشحالی بیاد …

ده پر برکت آبادی بود، ده آزادی بود.


-

یکی از روزای آغاز بهار

که زمین از پی خوابی سنگین

داشت میشد بیدار

از تن کوه بلند

چشمه ها میجوشید

و زمینهای آبادی دور

گرم بود از خورشید …

یکی از روزا که گلها از خاک

سر در آورده و میخندیدند

شاپرکهای قشنگ

با صدای وزش باد

نرم میرقصیدند

زیر گنبد کبود آسمون

بلبلا، کبوترا، چلچله ها

بال وا کرده و میچرخیدند

دخترکها، زنها

توی صحرا با هم

دور از غصه و غم

سبزه ی صحرائی میچیدند

پسرکها در کوه

گوسفندان را میپائیدند

مردها بیل به کف

گشته بودند روون از پی کار

برای محصول ِ فردای بهار، تخمْ میپاشیدند …

-

ناگهان ابرای پربرف و سیاه

از پس کوه بلند

سر درآورده و بالا اومدن

ای خدا! حالا که رفته زمستونو شده فصل بهار

پس چرا ابرای پر برف ِتو حالا اومدن؟

باد اومد، ابر اومد، بارون اومد

برف بی پایون اومد

باد اومد گلها رو برد

گرگ اومد گاوا و گوسفندا رو خورد

تن صحرای بزرگ

زیر بالاپوش برف

سرد شد، یخ زد و مرد

-

خونه ها تاریک و دلگیر شدن

گرگا از کوه سرازیر شدن

کی دیگه میتونه از خونه پا بیرون بذاره؟

کی میره گله رو از بالای کوه

سوی پایین بیاره؟

کیه گندم بکاره؟

توی یخبندون برف

کی دیگه کار میکنه؟

چه کسی محصولو انبار میکنه؟

نه غذا مونده نه هیزم، نه زغال مونده نه نفت!

تاره خورشید خانوم هم،

پشت ابرای سیاه گم شد و رفت!

-

حسنک خسته و درمونده و زار

درها و پنجرهها رو بسته بود

زیرکرسی تو اتاق نشسته بود

زار میزد که: چرا همه جا برف اومده!

صحرا بی سبزه و بی علف شده!

گاو و گوسفندای آبادی ما

همگی تلف شدن!

همه بیچاره و درمونده شدن!

همه ناراحت از این مهمون ناخونده شدن!

کی دیگه میتونه از خونه پا بیرون بذاره؟

کیه گندم بکاره؟

توی این سرما وسوز

چه کسی ابرا رو جارو میکنه؟

چه کسی برفا رو پارو میکنه؟

چه کسی راه در ابرای پربرف سیاه وا میکنه؟

کی میره خورشیدو پیدا میکنه؟

-

همه ی مردم دهکوره ی دور

ده افسرده ی بی گرمی نور

در همونوقت شنیدند کسی تو کوچه

راه میره داد میزنه …

چی شده؟

کی تو این سرما و یخبندون برف

اومده از خونه بیرون، داره فریاد میزنه!؟

-

سرا از پنجره ها اومد بیرون

بچه جون!

توی این تنگ غروبْ آخر روز

توی این سرما وسوز

چی میگی؟ کجا میری؟

زود برگرد که سرما میخوری!

سینه پهلو میگیری!

-

من میرم ابرا رو جارو میکنم

من میرم برفا رو پارو میکنم

راه در ابرای پربرف و سیاه وا میکنم

عاقبت خورشیدو پیدا میکنم

هر کی خورشیدو میخواد

پاشه دنبالم بیاد!

میدونین!؟ اگه با هم فوت بکنیم

ابرا رو باد میبرهْ بهار میشه

وقت کشت و کار میشه

همه آستینا رو بالا میزنیم، کار میکنیم

میریم و خورشیدو بیدار میکنیم …

-

همه گفتند: پسربچه ی خوب!

توی این تنگ غروب

چرا تنها بیرون از خونه شدی؟

مگه دیوونه شدی؟

مگه ابر و آسمون به حرف پوچ من و توست؟

صبر کن کجا میری؟

فکر این کن که به جائی برسی

پول درآری، به نوائی برسی

نکنی کاری که تنها بمونی

توی راه زندگی جا بمونی

مبادا تو این راها پا بذاری

تو پسر چیکار به این کارا داری؟!

این کارا حاصل بد داره حسن

حالا اومد نیومد داره حسن

مبادا حرف ما رو رد بکنی

باز از این فکرای بد بد بکنی!

-

چی میگین فکرای بد بد کدومه؟

قصه ی اومد نیومد کدومه؟

شماها فکرای واهی میکنین

تو لجن دنبال ماهی میکنین

توی تاریکی این قبرستون

زندگی کردنْ مال خودتون!

هر کی خورشیدو میخواد

پاشه دنبالم بیاد!

-

ناگهان درهای بستهْ وا شد

های وهوی بچه هاْ بر پا شد

ما میریم ابرا رو جارو میکنیم

ما میریم برفا رو پارو میکنیم

راه در ابرای پربرف و سیاه وا میکنیم

ما میریم خورشیدو پیدا میکنیم

هرکی خورشیدو میخواد

پاشه همرامون بیاد!

-

ساعتی بعد که در کوهستون

ابرا کم کم پایین میومد

برف سنگین میومد

بچه ها در مه و برف انبوه

رفته بودند به سینه کش کوه …

هوا تاریک شده بود

میومد از همه جا زوزه ی گرگ

برف بود و مه و تاریکی شب

بچه ها خسته و درمونده و زار

سخت درپنجه ی بیماری و تب

-

ابرها از یک سو : بوم بوم بوم

گرگها از یک سو: عو عو عو

هرکی جرات میکنه بیاد جلو!

-

پسرکها ناگاه

چوبدستیهاشون بر سر دست

حمله کردند به گرگهای سیـاه

حسنک ما میمونیم و تو برو!

گرگارو ما میرونیم و تو برو!

حسنک تو گوش ماس حرفای تو

حسنک تو خاطر ِ ماس جای تو

حسنک دست خدا همرای تو!

-

برفْ بود و مه و تاریکی شب

حسنک زخمی بود، سخت در پنجه ی بیماری و تب

باز بالاتر رفت، باز هم بالاتر

فکر میکرد به خورشید، نه تاریکی شب

فکر میکرد به خورشید، نه دشواری راه

فکر میکرد به خورشید، نه بیماری و تب

-

باز بالاتر رفت، باز هم بالاتر

رفت بالاتر از ابر ِ سیاه

رفت بالاتر از برف سفید

رفت و بر قله رسید …

-

داد زد: ای خورشید!

اومدم ابرا رو جارو بکنم

اومدم برفا رو پارو بکنم

راه در ابرای پربرف و سیا وا بکنم

اومدم تا تو رو پیدا بکنم …

-

گرگها زوزه کشون

ابرها نعره زنون

گرگها: عو عو عو

ابرها: بوم بوم بوم

حسنک غرقه به خون …

-

لحظه ای بعد که خورشید از دور

به صدای حسنک شد بیدار

سر درآورد و جهان شد پرنور

دید بر قله ی اون کوه بلند

حسنک از غم و سرما بیتاب

سرد و بیروح فرو رفته به خواب

رفته اما توی دهکوره ی دور

توی گوش بچه ها

توی اون کوه بزرگ

همرای هوهوی باد

همرای زوزه ی گرگ

توی گوش سنگها و صخره ها

توی گوش دره ها

نعره های حسنک مونده به جا …

-

من میرم ابرا رو جارو میکنم!

من میرم برفا رو پارو میکنم

راه در ابرای پربرف و سیا وا میکنم

عاقبت خورشیدو پیدا میکنم

هرکی خورشیدو میخواد

پاشه دنبالم بیاد!


محمد پرنیان

۱۳۴۹